در طول قرن بیستم، نفت چه از نظر تحولات در عقد قراردادهای حقوقی و چه از نظر وقوع تحولات سیاسی و اقتصادی نقش مهم و تعیین کنندهای در سرنوشت کشورهای نفتخیز ایفاء نموده است زیرا از نظر کشورهای تولید کننده بارزترین ویژگی نفت، صدور و درآمد حاصل از آن است که این درآمد ناشی از عوامل تولیدی نیست بلکه این درآمددر حقیقت نوعی اخذ بهره مالکانه است که دولت این کشورها آنرا از بازار جهانی دریافت میکنند و چون این مبالغ به صورت ارز پرداخت میشود و دولت نیز بعنوان گردانندة این اقتصاد تک محصولی میباشد بنابراین مصرف، پسانداز، سرمایهگذاری و واردات بطور روزافزونی به آن «تک محصول» وابسته میگردد.
“بطور کلی اقتصاد چند محصولی متعلق به جوامعی است که دولت درآن نقش حداقلی ایفا میکند و خود در تولید و صدور عاملیت ندارد ولیکن در اقتصادهای تک محصولی (بعنوان تنها منبع صدور و کسب درآمد ارزی) دولتها ثروت لازم را برای اعمال برنامههای عمرانی و توسعه و تخصیص منابع و ارزشها برحسب اولویتهای خود بدست میآورند. برخلاف روشهای متداول در کشورهای توسعه یافته که در آنجا گسترش صنایع به سرمایهگذاری نیاز دارد و سرمایهگذاری به پسانداز و پس انداز نیز به نوبه خود به درآمدی که حاصل سود صاحبان سرمایه میباشد وابسته است و دولتها نقش بسیار محدودی را در شکل تولید ایفاء میکنند و فقط به عنوان مالیات گیرنده با سعی در ایجاد توازن بین لایههای مختلف اقتصادی و اجتماعی در جهت حفظ منافع ملی عمل میکنند ولیکن در اکثریت قریب به اتفاق کشورهای صاحب نفت مشاهده میگردد که این تنها محصول تولید و فروش نقشی دو گانه را در توسعه و بخصوص اقتصاد آنان ایفا میکند زیرا از یک سو کشور را از نیاز به قرضههای خارجی که معمولا بصورت وامهای کمرشکن از عوامل خارجی با سودهای سنگین اخذ میکنند بینیاز ساخته ولی از سوی دیگر به این پشتگرمی مانع بکارگیری حداکثر توان ملی میگردد.” [1]
هرچند که اقتصاد فرآوردههای نفتی مربوط به نیاز داخلی جوامع و کشورهاست اما اهمیت نفت بعنوان مادهای که موارد استفاده همگانی و عمومی داشته و از یک سوی منبع انرژی میباشد که انسان در قیاس با سایر انرژیها خیلی سریعتر و در زمان کوتاهتر به استفاده از آن عادت کرده است و از سوی دیگر نفت بعلت کاربرد وسیعی که در صنایع مختلف دارد، دارای اهمیت روزافزون برای تامین انرژیهای حرارتی و مکانیکی قابل تبدیل به فراوردههای مختلف شیمیایی و قابل استفاده در صنایع مختلف میباشد. بدیهی است که هدف همه جوامع بشری و بویژه هدف تمامی دولتها در جهان امروز دست یافتن به میزانی از رشد اقتصادی است که بتواند رفاه جامعه را تامین کند، رسیدن به رفاه مستلزم رشد اقتصادی و رشد اقتصادی مستلزم برخورداری از انرژی میباشد و لذا مالک نفت بودن بمعنای تامین و کسب سرمایه نیز میباشد پس اهمیت نفت هم بعنوان یک منبع تامین سرمایه و هم بعنوان یک منبع تأمین انرژی مقام پیدا کرده است.
“از لحاظ تامین سرمایه باید به این واقعیت اشاره شود که تجارت نفت خام از دیدگاه ارزش پولی ده درصد از مجموع تجارت جهانی را بخود اختصاص داده است که این میزان در قیاس با سایر کالاهای مهم تجاری همچون گندم که فقط 3 تا 4 درصد سهم از کل تجارت جهانی را دارا میباشد اهمیت آنرا در زمینه رشد اقتصادی و تامین سرمایه برای کشورهای دارای منابع نفت هرچه بیشتر نمایان میسازد.”[2]
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی