الف - گروهى که حجیت عقل را بهگونهاى نامنظم، غیرمستقیم و بهصورت مسئله فرعى در حقوق شیعه مورد توجه قرار دادهاند و تقریبا آنرا بطور مستقل نادیده گرفتهاند. هرچند آنرا طرد نکردند ولى در مورد عقل نه بهعنوان دلیل مستقل و نه دلیل مؤید، بحث منظم علمى انجامندادند. این گروه بیشتر حجیت عقل را تنها با بیان بعضى تکالیف شرعى که یا مستقلند بوسیله عقل و یا به کمک آن وضع و جعل شدهاند مورد توجه قرار دادهاند. در بعضى موارد قواعد حقوقى عقلى و اصول عقلى را حتى به تفصیل بحث کردهاند ولى فصل و قسمتى از آثار خود را به بحث مستقل حجیت عقل، یا دلیل عقل اختصاص ندادهاند. شیخ محمد حسنبن زینالعابدین (متوفى 1011 ه. ق) مؤلف «معالمالاصول»، محمدبن حسینبن عبدالصمد عاملى معروف به شیخبهایى (متوفى 1031 ه. ق) مؤلف «زبدةالاصول» شیخ مرتضىبن محمد امینالدین معروف به شیخ مرتضى انصارى (متوفى 1281 ه. ق) مؤلف «فرائدالاصول» و آخوند ملا محمدکاظم خراسانى (متوفى 1329 ه. ق) مؤلف «کفایةالاصول» نمونههاى بارزى از این گروه در ادوار مختلف علم اصول مىباشند. این علما از بانفوذترین علماى علم اصول شیعه مىباشند وآثار آنان بهصورت کتابهاى درسى درآمدهاست. دو عالم بزرگوار دیگر سیدمحسن حکیم (متوفى 1290 ه. ق) مؤلف «حقایقالاصول» و سیدابوالقاسم خویى صاحب کتابهاى «دراساتالاصول»، «مصباحالاصول»، «جواهرالاصول» و «مصابیحالاصول» (متوفى 1413 ه. ق) نیز این راه را رفتهاند.
بنابراین، این گروه به رشد عقلگرایى حقوق شیعه، علم اصول و حجیت عقل کمک فراوان نمودهاند. بررسى کتابهاى شیخ مرتضى انصارى نشان مىدهد که هرچند وى حجیتحقوقى عقل و حتى قاعده تلازم را پذیرفتهاست ولى در کتابهاى خود فصلى را در این موارد ندارد.
ب - گروه دوم، تشکیل مىشود از دانشمندانى که عقل را بهعنوان کمکدلیل و دلیل مؤید مىشناسند که مىتواند به ادله نقلیه کمک کند. قبلا یادآورى شد که این نظریه در ادوار علم اصول مربوط به قبل از قرن هفتم رواج داشته و در این مورد قبلا به موقعیتشیخ مفید (ره) اشاره شد. در ادوار بعد، آن طبقه از فقهاى شیعه که مىکوشیدند بین نظرات سنتى منطقى اخباریون و نظرات عقلانى اصولیون جمع کنند در این گروه قرار گرفتند مانند سید بحرانى مؤلف کتاب «الحدائق النادره» و همفکران وى.
ج - گروه سوم تشکیل مىشود از علماى اصولى که عقل را صریحا و دقیقا تعریف کردهاند، اصل حجیت عقل را تفسیر و تشریح کامل نموده و آن را هم بهعنوان دلیل مستقل در ردیف ادله سهگانه دیگر پذیرفته و هم در درک و فهم ادله نقلیه بهکار گرفتهاند. بیشتر اعضاى این گروه رسما طرفدار دلیل و حجتبودن عقل مىباشند و مسئله حجیت عقل بهوسیله این گروه به رشد کامل خود رسید. بیشتر اعضاى این گروه از قرن سیزدهم به بعد رسما دربرابر اخباریون قرارگرفتند و حجیت عقل را پیشنهاد کردند. مولى محمدباقربن محمد اکمل معروف به وحید بهبهانى (متوفى 1206 ه. ق)، نهتنها به رشد سریع و همه جانبه علم اصول کمک کرد; بلکه فعالیتهاى وسیع علمى ایشان و شاگردان و پیروان وى مسئله حجیتحقوقى عقل و قاعده تلازم را به کمال آن رساندند. این گروه در استدلال خود از نصوص فراوان و نظرات متقدمین بهره جستند و کوشیدند تا آن را بر مبانى محکم اسلامى استوار کنند. (24) این گروه با متانت کامل شبهات اخباریون را طرد کردند و احتیاج اجتهاد را به عقل و قواعد مختلف عقلى تشریح نمودند. قسمت مهمى از آثار این گروه در همین رابطه و بهترین آثار و کتابها در مورد اصول و حجیت عقل متعلق به اینان است. مشهورترین افراد این گروه، وحید بهبهانى مؤلف «الفوائدالحایریه» و شاگردان بلافصل وى مخصوصا میرزا ابوالقاسم قمى (1151-1231 ه. ق) مؤلف کتاب معروف «قوانینالاصول» مىباشند. میرزاى قمى در این کتاب به تفصیل مسئله ملازمه بین حکم عقل و شرع را بررسى کرده و این قاعده را با دقت و صراحت تشریح و تایید کردهاست (25) یکى دیگر از اعضاى برجسته این گروه شیخ محمد حسنبن عبدالرحیم (متوفى 1261 ه. ق) صاحب یکى از مفصلترین کتابهاى شیعه در علم اصول «الفصول فىالاصول» است که بوسیله مرحوم سید صدرالدین صدر (متوفى 1373 ه. ق) خلاصه شده است و «خلاصةالفصول» نام دارد. اعضاى این گروه مخصوصا در سالهاى اخیر زیادند که آثار و کتب فراوانى از خود برجاى گذاشتهاند. نظرات این گروه در زمان معاصر بیانگر موضع متداول و رسمى نظام حقوقى شیعه است. (26) بااینکه ازنظر ترتیب، عقل معمولا در مقام چهارم دربین ادله چهارگانه فقه قرار داده شده است، این گروه عقل را سومین دلیل و مقدم بر اجماع مىدانند. (27) شاید علت آنکه دانشمندان شیعه معمولا عقل را در مقام چهارم قرارمىدهند، آن باشد که جاى قیاس را که چهارمین مصدر فقه در مکاتب اهل سنت استبه عقل دادهاند.
بااینکه شیخ مرتضى انصارى غیرمستقیم حجیت عقل را مطرح کرده، بدون تردید وى را مىتوان از افرادى دانست که از دلیل عقل، فراوان در کتابهاى خود استفاده کردهاست. شاید علت آنکه وى در آثار خود فصل مخصوصى را درباره حجیت عقل و قاعده تلازم قرار ندادهاست، آن باشد که اولا آثار موجود وى مستقیما متناسب این کار نبوده و ثانیا این کار قبلا بوسیله میرزاى قمى صورت گرفتهبود و وى به آن اکتفا کرده و ضرورتى براى اینکار نمىدیدهاست.
حجیت، دلالت و منبعبودن عقل در نظام حقوق اسلامى احتمالا به معناى قدرت عقل در درک حسن و قبح ذاتى و کاشفبودن آن از اراده شارع حقیقى یعنى خداوند است; نه بهمعناى استقلال در تشریع در برابر نص صریح معتبر و به همین جهت، اجتهاد در برابر نص صحیح نیست. فقهاى اصولى شیعه این حجیتبراساس کاشفیت را در موارد زیر پذیرفتهاند:
1 - کشف احکام واقعى تعیینى یا مستقلات عقلیه، مانند تقدیم اهم بر مهم.
2 - اثبات حجیت امارات ظنى مستند به علم، مانند اثبات حجیتخبر موثق که بحث مهمى از تعادل و تراجیح را تشکیل مىدهد.
3 - کمک براى کشف مفاد کامل کتاب و سنت که مباحث اصول لفظیه از اصول فقه را تشکیل مىدهد.
4 - تعیین وظیفه ظاهرى در موارد غیرممکن بودن دسترسى به حکم واقعى که مباحث اصول عملیه را (اصول برائت، احتیاط، تخییر و استصحاب) تشکیل مىدهد که به اصول عقلیه نیز نامیده شدهاند. شیخ مرتضى انصارى این موارد را مىپذیرد.
اگر معیار پذیرش اصل حجیت عقل را استفاده از عقل بدانیم شیخ مرتضى انصارى بدون تردید یکى از فقهاى بزرگ است که بیش از دیگران از عقل در نظام حقوق اسلامى استفاده کردهاست. صرفنظر از استفاده فراوان از عقل در کتاب فقهى خود «المکاسب المحرمه» وى کتاب معروف دیگر خود «فرائدالاصول» را معروف به «رسائل» به بررسى «اصول عملیه» که گاهى از آنها به «اصول عقلیه» نیز تعبیر مىشود، اختصاص دادهاست. در حقیقت این کتاب را مىتوان یکى از کتابهایى دانست که در مورد حجیت عقل و تلازم حکم عقل و شرع بطور غیرمستقیم نوشته شده است. باوجود این لازم استیادآورى شود که شیخ مرتضى انصارى حتى در موارد استفاده از اصول عملیه و ادله عقلیه و حجیت عقل و قاعده ملازمه، اعتبار و ارزش همه آنها را با معیار قطعیت و به شرط منتهىشدن به قطعیت مىپذیرد. ادله ظنیه، تنها در احکام ظاهرى و درصورت ضرورت قابل پیروى مىباشند. (28) همانطور که مىدانیم فرق عمده بین اخباریون و اصولیون در این است که از منابع فقهى چه چیز قطعیتبیشترى دارد و قطعآور است. اخباریون معتقدند که نصوص کاشفیتبیشترى دارند و قطعآورترند و با این ترتیب دایره قدرتعقل را تنگ کردهاند. اصولیون در مقابل معتقدند که کتاب، قطعىالصدور ولى ظنىالدلاله است; اما سنت، هم ظنىالصدور و هم ظنىالدلاله است و بنابراین، دایره فرصت استفاده از عقل را گسترش دادهاند. از این نظر مىتوان کتاب اصلى شیخمرتضى انصارى «فرائدالاصول» را در علم اصول بهترین معیار براى ارزشیابى موضعگیرى وى در مورد حجیت عقل، قاعده تلازم و غیره دانست. این کتاب بطور کلى اختصاص دارد به بحث و بررسى «اصول عملیه یا عقلیه»; هرچند در موارد مختلف حجیت عقل و قاعده تلازم در آن بطور نامرتب مطرح شدهاست. همانطور که مىدانیم اصول عملیه کاملا اصول عقلیه نیستند، بطورىکه حتى بعضى اخباریون با استناد به اخبار، حجیت محدود آنها را پذیرفتهاند. البته شیخمرتضى در اثبات حجیت اصول عملیه از عقل استفاده مىکند. نتیجه آنکه شیخمرتضى انصارى را مىتوان در همان گروه اول از سه گروه پیشنهادى قرار داد.
این مطلب تقریبا مورد توافق و حتى اجماع است که نهضت جدید مکتب فقه اصولى شیعه برپایه اعتبار و تداوم اجتهاد و حجیت عقل - و حداقل رشد سریع آن - به ابتکار وحید بهبهانى (1118-1208 ه. ق) بودهاست. وى توانست پیروان و شاگردان فراوانى را تربیت کند، ازجمله سیدمهدى بحرالعلوم، شیخ جعفر کاشفالغطاء و میرزا ابوالقاسم معروف به قمى. پساز میرزاى قمى مىتوان شیخمرتضى انصارى را در رشد مکتب اصولى شیعه برپایه تداوم اجتهاد و حجیت عقل داراى موقعیت و نقش خاص دانست. درحقیقت آنچه را وحید بهبهانى آغازکرد میرزاى قمى کامل کرد و شیخمرتضى انصارى مورد استفاده قرار داد.