از نظر تاریخ حقوق جزا، روشهای اثبات دعوی کیفری، همانند مفهوم کیفر دادن در طول زمان تغییر و تکامل یافته است و آن را به چند دوره ذیل تقسیم نمودهاند:
۱)- دوره باستان
در این دوره ارزش و اعتبار دلیل به نظر رؤسای قبایل وابسته بود. امارة برائت وجود نداشت. مجرم میبایست بیگناهی خود را اثبات میکرد. البته بیگناهی یک امر عدمی است و اثبات آن مشکل بود و به تنهایی قابل اثبات نمیباشد. در حقیقت دستور به اثبات یک امر عدمی تکلیف مالایطاق بود.
برای اثبات بیگناهی، راهی نبود، جز این که مجرم را وا میداشتند تا به آزمایشهای خارقالعاده و ماوراء الطبیعه متوسل شود. مثل: ریختن سرب گداخته بر روی بدن مجرم، اجبار نمودن به این که در میان شعلههای آتش راه برود یا با دستان بسته در رودخانه شنا کند؛ جزو موارد متداول بود. آنان انتظار داشتند با این گونه آزمایشها، بزهکاری یا بیگناهی مجرم را آشکار کند؛ بدین معنی که اگر مجرم بیگناه باشد، جان سالم به درمیبرد و هر گاه بزهکار باشد در میان شعلههای آتش میسوزد یا در رودخانه غرق میشود که در این صورت به مجازات عمل ارتکابی میرسد. تاریخ از این نوع آزمایشها نمونههای فراوانی ثبت کرده است و به خاطر دارد.
۲)- دوره دلایل مذهبی
در این دوره احکام به نام خداوند صادر میشد. گناهکار بودن یا بیگناه بودن مجرم به وسیله رؤسای ادیان مشخص میشد و مجازات آن نیز از طرف آنان تعیین میگردید. در نتیجه، به جرأت میتوان گفت که ارزش و اعتبار دلایل در هر مورد منوط به نظر رؤسای ادیان بوده است.
۳)- دوره دلایل قانونی
بر حسب اقتضای این روش، دلایل اثبات هر جرمی را باید قانون تعیین و معرفی نماید. در حقیقت، دلیل از عناصر تشکیل دهنده جرم به شمار میآید. بدون وجود دلیل تبیین شده از سوی قانون، جرم مورد نظر قابل اثبات نیست. مثلاً: «سرقت» با شهادت دو نفر یا با اقرار سارق و «زنا» با شهادت چهار مرد یا چند بار اقرار مرتکب ثابت میگردید. تاریخ نشان میدهد که روش دلایل قانونی قرنها به درازا کشیده و در تمام دوران قرون وسطایی حاکمیت داشته است و یک روش متداول در دادگاههای تفتیش عقاید بود. حتی تا پیش از پیدایش انقلاب بزرگ (رنسانس) فرهنگی- اجتماعی اروپای غربی و ظهور مکتبهای جدید حقوق جزا و دگرگونیهای ناشی از آن در بسیاری از کشورهای جهان آثار آن دیده میشود.
یکی از نکات مهم و بسیار جنجالی روش دلایل قانونی عبارت از این بود که اقرار مجرم به تنهایی برای اثبات هر جرمی کافی شمرده میشد و اگر مجرمی اقرار میکرد قاضی از هر دلیل دیگری بینیاز بود و میبایست مجرم را محکوم میکرد. به همین مناسبت مقامات قضائی و اجرائی میکوشیدند تا از مجرم اقرار بگیرند. در این دوره اقرار، «شاه دلیل» به شمار میآمد و در امور کیفری همان ارزش و اعتبار اثبات کنندگی را داشت که امروزه در امور حقوقی- تجاری دارد.
به نظر میرسد، شکنجه برای اخذ اقرار نیز از این دوره رواج یافته است، زیرا از یک طرف اقرار، شاه دلیل شمرده میشد و از طرف دیگر مقامات قضائی- اجرائی راههای علمی منطقی کشف اثبات جرم را نمیدانستند. مضافاً به اینکه بسیاری از افراد جامعه نیز، به لحاظ داشتن ایمان قوی و باطنی حاضر نبودند تا شهادت کذب بدهند یا سوگند دروغ یاد کنند. در این شرایط سادهترین راه اثبات جرم توسل به شکنجه بود تا از مجرم اعتراف گیرند. گاهی اذیت و آزار تحمیل شده به مجرم، جهت گرفتن اقرار، از زجر حاصل از نفس مجازات شدیدتر بود. تاریخ نشان میدهد که آزارها و شکنجههای شدید بدنی یا روحی، گاهی به مرگ انسانهای بیگناه منجر میشد و زمانی نیز اعترافهای غیر واقعی به بار میآورد که هر دو آزار دهند و غیر انسانی بود. جان سپردن در زیر شکنجههای بیرحمانه و غیرانسانی دژخیمان خاطرههای بس ناگوار در تاریخ به ثبت رسانده است. بشریت هیچ وقت این ناگوارایها را فراموش نمیکند.
۴)- دوره دلایل معنوی
بر حسب اقتضای روش دلایل معنوی، ارزش و اعتبار دلیل در امور کیفری را نباید قانون تعیین کند، بلکه قاضی و هیأت منصفه با استدلال و آزادی کامل و الهام از وجدان پاک خود باید بتواند هر دلیلی را به طور جداگانه ارزیابی کنند و در صورت اطمینان بر وقوع جرم، انتساب آن به مجرم، اقناع کامل وجدانی جرم دانستن عمل ارتکابی، بر مبنای هر دلیل و قرینه یا امارهای که این اقناع وجدانی حاصل شده باشد، رأی صادر نمایند.
در این روش، دلیل به معنای واقعی و عرفی کلمه وجود ندارد و هیچ امری به تنهایی و فی نفسه نمیتواند مثبت دعوی کیفری باشد. بلکه کلیه قراین، امارات، مدارک، اسناد و شواهد هر یک به منزله یک قرینه کاربرد دارد. اگر اوضاع و احوال، قراین و امارات با یکدیگر همخوانی داشته و مقرون به صحت باشد و نسبت به قاضی یا هیأت منصفه منجر به اقناع وجدانی شود، موجب محکومیت فرد مجرم فراهم میشود. در این مرحله نفس دلیل مهم نیست؛ بلکه ایمانی که در قاضی ایجاد کرده است، مهم میباشد. در روش دلایل معنوی، قانون از قاضی نمیپرسد به چه دلیلی مجرم را محکوم کردی بلکه سؤال میکند، آیا واقعاً قانع شدی؟ به این ترتیب دادگاه میتواند به گفتههای یک نفر شاهد بیشتر اعتماد کند و بر آن مبنا حکم دهد ولی به گواهی دهنفر شهروند دارای شرایط شهادت اعتبار نگذارد.
۵)- دوره دلایل علمی
این دوره، تحول و تکامل یافته دوره روش دلایل معنوی است. طبق این روش دادرس برای تحصیل اقناع وجدانی خود باید از یافتههای جدید علمی بهره گیرد. استفاده از نظرات کارشناسی، بهرهمندی از ابزارهای علمی نمونهای از کاربردهای علمی در حقوق جزا و دادرسیهای کیفری میباشد.
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی