شرایط مختلف ارتداد

ثبات و دوام هر حکم، بستگى به ثبات موضوع آن دارد و اگر موضوع در شرایط مختلف، دستخوش دگرگونى شود، حکم خود را نیز در معرض تغییر قرار مى‏دهد.

ارتداد از موضوعاتى است که در شرایط گوناگون فرهنگى و اجتماعى، داراى تقسیمات مختلفى است و هر یک از اقسام آن، داراى تأثیر خاصى است. مثلاً:

- ارتداد گاه در حدّ «شک و تردید» در اصول عقاید اظهار مى‏شود و گاه به «نفى و انکار» آنها مى‏انجامد.

- شخص مرتد، گاه در اثر «جهل و نادانى»، به انکار مى‏پردازد، و گاه با علم و آگاهى، از قبول حق سرباز مى‏زند.

- ارتداد گاه جنبه شخصى داشته و گاه به شکل گروهى و جمعى انجام مى‏شود.

- ارتداد گاه ریشه‏هاى فکرى داشته و از شبهات برمى‏خیزد و گاه ناشى از جریانات سیاسى‏است.

- ارتداد گاه در دوران تأسیس جامعه اسلامى است، و گاه در زمان تثبیت صورت مى‏گیرد.

- شخص مرتد گاه در میان مسلمانان و فضاى اسلامى رشد یافته، و گاه در میان کفار زندگى کرده و تأثیر پذیرفته است.

- ارتداد گاه در عصر حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامى است و گاه در زمان قبض ید حاکم اسلامى.

- شخص مرتد گاه با اقدامات عملى اهانت‏آمیز، ارتداد خود را آشکار مى‏کند و گاه با زبان بازگشت خود را اعلام مى‏دارد.

- مرتد گاه با ارتداد، عملاً هم به اقدام علیه حاکمیّت اسلامى برمى‏خیزد، و گاه بر میثاق خود پایدار مى‏ماند.

- ارتداد گاه به قصد خروج از اسلام، اظهار مسلمانى کرده است، و گاه اسلام را به عنوان آئین و مکتب خود پذیرفته بوده است.

- ارتداد گاه ریشه در فتنه دشمنان اسلام داشته و توسط معاندان بیرونى هدایت مى‏شود، و گاه صرفاً جنبه داخلى دارد.

- مرتد گاه در موقعیت خاصى قرار دارد که ارتدادش تأثیرگذار است و گاه ارتداد او تأثیرى در جامعه ایجاد نمى‏کند.

و ...

اصلِ عقلى و عقلایى لزوم تطابق بین جرم و کیفر، ایجاب مى‏کند که نوعى انعطاف‏پذیرى در کیفر مرتد با توجه به این گونه تفاوتها و تغییرها وجود داشته باشد. از این‏رو حمل نصّ نبوى بر کلیه این حالات و بى‏اثر دانستن کلیه این قیود، دشوار مى‏نماید. البته آنچه که در روایات اهل بیت علیهم‏السلام وارد شده است، شرح و تفصیل همان حکمى است که از سوى پیامبر اکرم(ص) اعلام شده است.

به علاوه این سؤال نیز به ذهن خطور مى‏کند که آیا در اجراى این حکم، رعایت مصلحت جامعه اسلامى، ضرورى است یا نه؟ بدون شک شرایط دوران تأسیس دولت اسلامى توسط رسول اکرم، فتنه‏هاى کفار و مشرکان براى نابودى اسلام، شگردهاى منافقین براى رواج دادن ارتداد، پیوستن مرتدان به سپاه دشمنان اسلام، وجود این حکم را در آن محیط و شرایط توجیه مى‏نمود و بلکه آن را ضرورى مى‏شمرد، ولى آیا «تعبداً» مى‏توان گفت که این «مصلحت» در همه محیطها و در تمامى شرایط، بدون تغییر باقى مى‏ماند؟ اگر تأمین مصلحت اسلام و جامعه اسلامى، در شرایط فکرى و اجتماعى گوناگون، راهکارهاى متفاوتى داشته باشد، قهراً باید حاکم اسلامى از این اختیار برخوردار باشد که با شناخت صحیح از محیط فرهنگى و اجتماعى خود، و بر اساس قواعد و موازینى که در فقه اسلام آمده است، مجازات مناسب مرتدان را تشخیص داده و «تعیین» نماید.

خوشبختانه فقهاى اسلامى، در تحلیل نصوص دینى، عنصر مصلحت را مورد توجه قرار داده‏اند و گاه بر مبناى آن حکمى را «مقیّد» دیده‏اند و لذا با تغییر مصلحت و عوض شدن شرایط، راه تغییر حکم را باز گذارده‏اند. مثلاً علامه محقق آقا ضیاءالدین عراقى پس از آنکه «اظهار شهادتین» را به جهت آنکه حکایت از «اعتقاد» دارد، سبب مسلمان شدن مى‏داند، و لذا با علم به خلاف، شهادتین را بدون اثر مى‏داند، اضافه مى‏کند:

«در صدر اسلام که بر منافقین، حکم مسلمانى مترتب مى‏شد - هرچند که اعتقاد نداشتند - صرفاً به خاطر «مصلحت» بود تا جامعه اسلامى آسیبى نبیند و عدد مسلمانان افزایش یابد، نه اینکه آنان واقعاً مسلمان بوده‏اند.»(102)

فقهایى مانند محقق عراقى، صاحب عروة الوثقى‏(103) و صاحب جواهر،(104) که اظهار شهادتین را با یقین به کذب و ادعاى خلاف، موجب مسلمانى نمى‏دانند، «حکم به اسلام» منافقانى که یقین به کذب آنها وجود دارد را در جهت «رعایت مصلحت» جامعه اسلامى تفسیر مى‏کنند. و بدین وسیله سخنان کسانى را که منافقان را مسلمان مى‏دانند و به «رفتار پیامبر» با ایشان تمسک مى‏کنند،(105) پاسخ مى‏دهند. از نظر آنان رفتار پیامبر و حکم به مسلمانى آنها در صدر اسلام، قابل تردید نیست، ولى از این رفتار یک قاعده کلى نمى‏توان استنتاج کرد، بلکه باید آن را در محدوده مصالح آن دوره و عوارضى که بر طرد آنها از میان مسلمانان مترتب مى‏شده است، ارزیابى کرد. سخن شیخ انصارى در این باب شنیدنى است.(106)

در اینجا با پرهیز از داورى پیرامون اسلام یا کفر منافقان، تنها خاطرنشان مى‏شود که در موضوع مهم احکام اسلام یا کفر، «نقش مصلحت» را به طور کلى نمى‏توان نادیده گرفت، چه اینکه در فقه نیز مورد توجه و بحث قرار گرفته است.

نمونه دیگر این نگرش در محدود ساختن یک حکم به مصالح خاص عصر و شرایط ویژه محیط، در اظهار نظر پاره‏اى از محدثین و فقها پیرامون رفتار امیرالمؤمنین با «اهل بغى» دیده مى‏شود، زیرا آن حضرت «راه توبه» را براى آنان باز گذارده بود و بدون استفصال از اینکه مسلمان‏زاده یا کافرزاده‏اند، توبه هر یک از آنان را پذیرفته، و مانند بقیه مسلمانان با ایشان رفتار مى‏کرد. در این باره علامه محمدتقى مجلسى مى‏گوید:

«حضرت على(ع) توبه خوارج را مى‏پذیرفت با اینکه آنان از سرسخت‏ترین کفار و پلیدترینشان بودند و آن حضرت از سابقه آنان که اصالتاً مسلمان و یا کافر بودند سؤال نمى‏کردند و به ارتداد فطرى یا ملى آنها توجهى نداشت. و چه بسا گفته شود که اوضاع، در آغاز اسلام با دوره‏هاى بعد فرق داشته است، زیرا در آن دوره، مردم تازه با اسلام آشنا شده بودند و اگر با آنان این گونه با شدت برخورد مى‏شد، هیچ کس باقى نمى‏ماند.»(107)

صاحب جواهر نیز در کتاب الجهاد، این نوع انعطاف‏پذیرى را در باره احکام مرتد پذیرفته است. وى در عین حال که شورشگران بر امام معصوم را «مرتد» مى‏داند و بسیارى از آنها را در زمان امیرالمؤمنین «مرتد فطرى» مى‏داند - که امکان توبه برایشان وجود ندارد و حکم قتل در باره آنها باید اجرا شود - ولى مى‏پذیرد که امام(ع) از کیفر آنان صرف نظر کرد و چه بسا «شبهه» را در حق آنها، «عذر» به حساب آورد.(108)

این تحلیل فقهى از محققى مانند صاحب جواهر نشان مى‏دهد که در سخت‏ترین شرایط ارتداد، که مرتدان سر به طغیان برداشته و در برابر امام معصوم دست به شمشیر برداشته‏اند، باز هم ممکن است به جهت برخى عوامل فرهنگى یا اجتماعى، مورد مجازات قرار نگرفته، و یا کیفر آنها تقلیل یابد.

شهید ثانى، این موضوع را به شکل روشن‏ترى مطرح کرده است. وى مى‏گوید:

«از نظر فقه، «بغاة» کافران مرتدند، ولى از آنان حتى‏الامکان درخواست بازگشت به اسلام مى‏شود. و اگر اشکال شود که ارتداد آنان فطرى است و در فقه شیعه توبه مرتد فطرى پذیرفته نیست، جواب مى‏گوییم: امیرالمؤمنین توبه خوارج را که در رأس بغاة بودند پذیرفت و برخورد حضرت نشان مى‏دهد که این نوع مرتدان، حکم خاصى دارند و ممکن است علت آن علاوه بر نص، نفوذ شک و شبهه در اندیشه و قلب آنها باشد.»(109)

محقق کرکى نیز در این بحث، به همین شکل وارد شده است.(110) این فقهاى بزرگ تلاش کرده‏اند تا برخورد حضرت با گروهى از مرتدان را مبناى استخراج یک «قاعده کلى» قرار دهند و در اثر چنین نگاهى به سیره حضرت على(ع) انعطاف‏پذیرى کیفر مرتد را در اثر رواج شبهات و رسوخ تردیدها که گاه منشأ پدید آمدن جریانات وسیع مخالفت در جامعه اسلامى مى‏شود، مورد توجه قرار داده‏اند. شاید بر مبناى همین اشارات، برخى علماى معاصر را بدینجا رسانده است که ارتداد دسته جمعى در اثر مسموم بودن فضاى فکرى جامعه را، مشمول احکام فقهى ارتدادندانند:

«اگر ارتداد مرتد فطرى در اثر شبهه‏اى بوده است که برایش به وجود آمده و در راه اعتقادش، مانع ایجاد کرده است، توبه او پذیرفته مى‏شود. به علاوه در باره ارتداد دسته جمعى و گروهى هم نمى‏توان کیفر ارتداد را جارى دانست، زیرا این گونه تغییر موضعها، معمولاً جنبه عادى و طبیعى در تغییر عقاید ندارد و غالباً برخاسته از جو فکرى جامعه و فضاى مسمومى است که بسیارى از مردم را تحت تأثیر قرار داده و به انحراف مى‏کشاند. در چنین فضایى نمى‏توان بر حفظ دین و عقیده اطمینان یافت.»(111)

در مجموع این بحث را چنین مى‏توان به پایان رساند که با توجه به قرائن مختلفى که در زمینه کیفر مرتد وجود دارد، باید به بررسى «ماهیّت این حکم» پرداخت و در این بررسى از:

- فضاى صدور حکم قتل مرتد که در آیات قرآن به شکل کاملاً شفّاف مطرح شده است،

- قواعد اولیه‏اى که در زمینه ارتداد مى‏تواند مورد استناد قرار گیرد،

- و شرایط مختلفى که ارتداد در آن رخ مى‏دهد،

کمک گرفت. این قرائن ما را به نظریه حکومتى بودن کیفر مرتد مى‏رساند و به آن جنبه «تعزیرى» مى‏بخشد. تعزیر «کیفر متغیّرى» است که با توجه به «شرایط خاص جرم»، از سوى امام مسلمین مشخص مى‏شود. و نه تنها «کمیت و میزان» آن به تشخیص حاکم بستگى دارد، بلکه اصل اجراى آن نیز به نظر امام واگذار شده است.(112) و در شرایطى که مصلحتى در تعزیر وجود نداشته باشد، از آن صرف‏نظر مى‏شود.(113) و بدین وسیله تعزیرات، از حدود، تمایز پیدا مى‏کنند، البته تفاوتهاى دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد.(114)

علاوه بر اینکه بررسى ماهوى کیفر و مرتد، این نظریه را تأیید مى‏کند، شواهد دیگرى نیز مى‏توان براى آن ارائه کرد، که فصل بعد متکفّل بیان آنهاست


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی