اگر فرد مسلمانی مرتد شود، خواه مرد باشد یا زن و خواه به آیین اهل کتاب در آید یا به آیین غیر اهل کتاب، از نظر همه فقهای اسلام، ادامه ازدواج آنها، در صورتی که از ارتداد باز نگردند ممکن نیست؛ با این تفاوت که از نظر فقهای حنفی با تحقق ارتداد، عقد ازدواج بین آن دو فسخ خواهد شد، ولذا بر فرض بازگشت از ارتداد نیز، تنها با ازدواج جدید می توانند زندگی مشترک داشته باشند، ولی از نظر شافعی ها اگر ارتداد قبل از همخوابگی باشد، بلافاصله عقد ازدواج آن دو فسخ می شود، ولی اگر بعد از همخوابی باشد، مقیّد به عدم بازگشت از ارتداد تا دوران سپری شدن عده خواهد بود، چه این که با همخوابى، عقد متأکد می شود و جز با گذشت دوران عدّه، این عقد زایل نخواهد شد.
و به اعتقاد ابن ابی لیلى، حکم مسأله ارتداد قبل از همخوابی و بعد از همخوابی یکسان است؛ بدین معنا که اگر زن یا شوهر مرتد شده، قبل از سپری شدن دوران عدّه بازگردد، ازدواج آن دو صحیح است، وگرنه ازدواج باطل خواهد بود.
در مسأله فوق، اعتقاد فقهای شیعه نیز همانند عقیده شافعی هاست، ولی محدوده آن، مخصوص افرادی است که مرتد ملّی به شمار می آیند، ولی مرتدهای فطری چنین نیستند، بلکه ازدواج آنان بلافاصله با ارتداد باطل خواهد بود.
استدلال فقهای حنفی این است که ازدواج، عقدی است که حکم آن قبل و بعد از همخوابی نمی تواند متفاوت باشد و ارتدادْ عامل زوال عقد است (همانند محرمیّت) بنابراین، ارتداد، قبل و بعد از همخوابی یکی است و هنگامی که عقد باطل شود، در صورت بازگشت از ارتداد، جز با تجدید عقد نمی توانند با یکدیگر روابط زناشویی داشته باشند.
1- برگرفته از درگاه پاسخ گویی به مسائل دینی سایت www.porsojoo.com
ولیکن به نظر می رسد که منافی بودن ارتداد با نکاح، مسأله ای عقلی نیست، ولذا در چنین موردى، مرجع یا عرف است و یا شرع، اما از نظر عرف، (قرارداد) جز با زوال موضوع یا فسخ طرفین عقد، باطل نخواهد شد و بر فرض شک در بقای نکاح، اصلْ بقاست، واما از نظر شرع، هرچند مستند صریحی در اختیار ابوحنیفه نیست، ولی براساس روایات وارده از طریق ائمه اهل البیت علیهم السلام تردیدی نیست که ارتداد قبل از همخوابی مبطل عقد است، ولی بعد از همخوابى، عقد جز با گذشت دوران عدّه زایل نخواهد شد؛ به عنوان نمونه، در کتاب وسائل (ج14، ص422) از امام رضا علیه السلام به سند صحیح، روایت شده است که درباره مردی مسیحی که با زنی مسیحی ازدواج کند و زن قبل از این که با او مباشرت حاصل شود، اسلام بیاورد، فرموده است:.
«پیوند نکاح، بریده شده و زن نه مهریه ای دارد و نه عده اى.»
گذشته از این که اصولاً عدّه سه ماهه مخصوص زنانی است که با آنان همخوابی
صورت گرفته باشد و قبل ازهمخوابی - چه به دلیل ارتداد شوهر و یا حتی طلاق -
بلافاصله می تواند با دیگری ازدواج بنماید.
و همین گونه است اگر زنْ مرتد شود، خواه
آیین جدید او آیین اهل کتاب باشد، یا آیین غیر اهل کتاب، چه این که ازدواج با پیرو
آیین غیر اهل کتاب مطلقاً جایز نیست و بر فرض که به آیین اهل کتاب در آید، نمی
تواند طرف پیمان ذمّه قرار گیرد، زیرا پیمان ذمه مخصوص کسانی است که در اصلْ مسیحی
یا یهودی بوده اند؛ از این جهت همه فقهای اسلام حکم به بطلان این ازدواج می کنند،
با این تفاوت که اگر ارتداد او قبل از همخوابی باشد و حاضر به بازگشت از ارتداد
نباشد، عقد ازدواج بلافاصله فسخ خواهد شد، و اگر بعد از همخوابی باشد، تا پایان
دوران عدّه می تواند به اسلام بازگردد و قهراً بدون عقد جدید، زن و شوهر خواهند
بود، ولی به اعتقاد ابوحنیفه در این مورد نیز جز با عقد جدید نمی توانند با یکدیگر
زندگی کنند.
ولی اگر هر دو آنها با هم مرتد شوند، در این صورت نیز همه فقهای اسلام ازدواج آن دو را منفسخ می دانند و تنها پیروان ابوحنیفه معتقدند که نکاح آن دو باقی خواهد بود، زیرا در موردی که زن و شوهر به اتفاق هم مرتد شوند، نه اختلاف در دین دارند و نه اختلاف دار1؛ بنابراین، وجهی برای بطلان ازدواج آن دو وجود ندارد و عملاً همه صحابه نیز همین گونه عمل کرده اند؛ فی المثل، ابوبکر هنگامی که پس از ارتداد بنی حنیفه با آنها جنگ کرد، کسانی را که از ارتداد خویش بازگشتند، موظف به تجدید عقد ازدواج نکرد، و لذا سرخسی در المبسوط (ج5، ص49) می نویسد: هرچند قیاس می تواند بطلان ازدواج را ثابت کند - زیرا آن جا که یکی از زن و شوهر مرتد شوند، عقد نکاح آن دو باطل می شود و در موضوع مورد بحث، ارتداد یک طرف، به اضافه ارتداد طرف دیگر وجود دارد؛ پس به طریق اولی باید نکاح آن دو باطل باشد - ولی قاعده استحسان، حاکی از بقای نکاح است، زیرا حرمت ازدواج بین مسلمان وکافر به دلیل خباثت کافر و پاکی مسلمان است و در این جا ناپاکی با ناپاک دیگر رو به روست؛ بنابراین، عقدی که در دوران اسلام منعقد کرده اند به حال خود باقی است، چنان که اگر زن و شوهر هر دو با هم مسلمان شوند، حکم آن چنین است.
اما این که پیروان فقه حنفى، زن و شوهر مرتد را با زن و شوهری که از کفر به اسلام می گروند قیاس کرده اند، قیاس مع الفارق است، زیرا در صورت اسلامِ زن و شوهر، عقد نکاح آنان قبلاً به حکم «لکل قوم نکاح» مورد تأیید اسلام بوده و پس از مسلمان شدن نیز عقد نکاح آنان به عنوان دو نفر مسلمان مورد تأیید اسلام خواهد بود، ولی در صورت ارتداد زن و شوهر عقد آنان قبلاً صحیح بوده، چرا که از امت اسلام بوده اند، ولی اکنون از آن جا که فاقد ملیّت هستند و قهراً مشمول اصل «لکل قوم نکاح» نخواهند بود، جز این که بگوییم: ازدواج یک واقعیت عرفی است و نیازی به امضای شارع ندارد و حال آن که حلیّت و حرمتْ یک امر شرعی است و نه عرفى، چنان که وراثت و... چنین است؛ پس با تحقّق موضوع، حکم شرعی نیز بر آن مترتب است.1
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی
سه چیز را از موجبات تحقق ارتداد شمرده اند:
1- انکار اصل اسلام انکار اصول اساسی اسلام و مقولات مرتبط با آن همچون انکار الوهیت خداوند، توحید، رسالت پیامبر(علیه السلام) و یا معاد، موجب ارتداد می شود و شخص با انکار یکی از این امور، مرتد می گردد
2- انکار ضرورت دینی انکار ضروریات اسلام، اعم از واجب، حرام و... موجب ارتداد می گردد، مانند این که مسلمانی، منکر وجوب نماز و روزه و یا منکر حرمت ربا و شرب خمر گردد. در تعریف ضروری دینی گفته شده است: «ضروری دین، چیزی است که جزو دین بودنش، نیاز به استدلال و دقت نداشته باشد و جز دین بودنش را هر مسلمانی می داند، مگر این که شخص، تازه مسلمان باشد». باید دانست که عنوان «ضرورت دین» خصوصیت ندارد و ملاک انکار، از روی آگاهی و اعتقاد است. یعنی شخص، چیزی را که می داند جزو اسلام است، منکر شود، خواه از ضروریات دین باشد یا نه، زیرا چنین انکاری مستلزم تکذیب پیامبر صلی الله علیه وآله و از موجبات ارتداد خواهد بود. دیدگاه سومی نیز وجود دارد که ریشه در نظریه دوم دارد؛ این نظریه بیان می دارد که: «انکار ضرورت دینی از آن جهت موجب کفر است که مستلزم انکار توحید و یا نبوت است».
3- سبّ انبیا سبّ و ناسزاگویی به هر یک از پیامبران الهی(علیه السلام)، بویژه، پیامبر سلام صلی الله علیه وآله و دیگر معصومان علیهم السلام از موجبات ارتداد شمرده شده است، بنابراین اگر شخصی به هر یک از فرستادگان خداوند، توهین روا دارد، مرتد شده است، ولی در متون فقهی، سبّ انبیاء خود، موضوع جداگانه ای است و مجازات جداگانه ای دارد؛ لذا در فقه شیعه، تفاوتی در این مسأله در بین زن و مرد وجود ندارد و نیز در ارتکاب به این جرم مرتد ملی و فطری یکسان است و توبه نیز در تخفیف مجازات دنیوی تأثیری ندارد. در میان فقهای اهل سنت نیز مالک، احمد و ابوحنیفه، اعتقاد دارند که توبه شخصی که به پیامبران ناسزا گوید پذیرفته نیست و او باید کشته شود؛ این در حالی است که آنان توبه مرتد را پذیرفته می دانند. بر همین اساس، حضرت امام(رحمه الله) درباره سلمان رشدی فرمود: «اگر توبه کند و زاهد زمان گردد، بر هر مسلمان واجب است که با جان و مال، تمامی هم خود را به کار گیرد و او را به درک واصل گرداند». مرتد ملّی و فطری فقهای اهل سنت، به جز عطا برای مرتد، تقسیمی قرار نداده اند و آن را یک قسم بیشتر نمی دانند. اما فقهای شیعه، مرتد را به دو قسم ملّی و فطری تقسیم کرده اند.
در تعریف مرتد ملی آمده است: «کسی که در هنگام انعقاد نطفه، پدر و مادرش کافر باشند و پس از بلوغ، اظهار کفر نماید و سپس مسلمان شود و پس از آن به کفر بازگردد مرتد ملی است». اما در تعریف مرتد فطری، اندکی اختلاف وجود دارد. برخی از فقها گفته اند مرتد فطری، دارای دو شرط است:
1- پدر و یا مادر شخص، هنگام انعقاد نطفه مسلمان باشند؛
2- شخص مرتد پس از بلوغ، اظهار اسلام نموده باشد.
اما به نظر برخی دیگر از فقها همچون شهید در مسالک، علامه در قواعد و مرحوم بحرالعلوم در بلغة الفقیه، انعقاد نطفه از پدر و یا مادر مسلمان، در صدق عنوان فطری کافی است. آنان اظهار اسلام بعد از بلوغ را، شرطی زاید بر تعریف مرتد فطری می دانند، چنین کسی، طبق نظریه اول، مرتد فطری نیست و در حکم مرتد ملی است و باید اسلام بر او عرضه شود و در صورت عدم توبه، کیفر ارتداد در موردش اجرا خواهد شد اما مطابق با نظریه دوم، چنین فردی مرتد فطری است و به محض آن که اظهار کفر کند، باید مجازات گردد. فقهای اهل سنت، برآنند که توبه هر مرتدی، اعم از زن و مرد - فطری یا ملی - پذیرفته است بنابراین، پیش از مجازات مرتد، می بایست از او بخواهند که توبه کند و در صورت عدم توبه، کیفر قتل درباره اش اجرا گردد. ابوحنیفه، شافعی و مالک نیز بر همین عقیده اند. برخی از فقهای اهل سنت نیز اعتقاد دارند که کیفر ارتداد، در هر صورت قتل است، خواه مرتد توبه نماید و یا بر باطل خویش اصرار ورزد. حسن بصری می گوید: «المرتد یقتل بغیر استتابه» مرتد، بدون طلب توبه از وی، کشته می شود. توبه مرتد فطری و مرتد ملی تفاوت دارد. بدین ترتیب که اگر مرتد ملی باشد باید توبه داده شود و اسلام بر او عرضه گرد و در صورت عدم پذیرش کشته شود اما اگر مرتد فطری باشد، چه توبه کند و چه از آن سرباز زند، کشته می گردد، بنابراین طلب توبه از او معنا نخواهد داشت.1
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی
شرک، در لغت به معنای مشارکت و شرکت دادن غیر در کار و قانون خداست و در برابر آن، توحید به معنای یکتایی و یکی دانستن است و در اصطلاح ادیان الهی، توحید به معنای یکتایی خداوند در ذات، صفات، افعال، ربوبیت، عبودیت و اطاعت است. اگر کسی برای غیر خداوند بزرگ، در یکی از موارد مذکور، به طور مستقل شریکی قایل باشد، فعل او مصداق شرک جلیّ است . به طور مثال اگر فردی غیر خدا را عبادت و پرستش نماید و یا در رزق و روزی ، مرگ و حیات و . . . کسی غیر خدا را دخیل بداند، مرتکب بزرگترین شرک شده است و در این مطلب بین علمای مذاهب اسلامی هیچ گونه اختلافی نیست. در این میان، فرقه وهابیت در این باره افراط کرده و بسیاری از اعمال و آداب مسلمانان را شرک می شمارند، در صورتی که با توجه به تعریف مشرک، روشن می شود که بزرگداشت آثار بزرگان دین و یا توسل و تبرک جستن به اولیای الهی، با شرک تفاوت زیادی دارد و از مصادیق عبادت به شمار نمی آید چرا که در غیر این صورت، باید تمام مسلمانان را از صدر اسلام تا زمان محمد بن عبد الوهاب و پس از او، مشرک بدانیم . هیچ مسلمانی بر این عقیده نیست که واسطه هاخواه در قید حیات باشند و یا پس از وفات آنها به طور مستقل و در عرض خداوند قرار دارند بلکه نقش آنها را در راستای اجازه و اذن الهی دانسته شده است. از این رو قیاس اعمال و مراسم مسلمانان با اعمال و مراسم مشرکان صدر اسلام که واسطه ها را پرستش می کردند، قیاسی مع الفارق است که از توجه نکردن به معیار توحید و شرک سرچشمه گرفته است . از سوی دیگر مشرک دانستن مسلمان گناه بسیار سنگینی است، چنان که از سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله) ، صحابه و مسلمانان صدر اسلام به دست می آید و در روایات فراوانی آمده که هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند مسلمان است و جان ، مال و عرض او محفوظ است. البته یک نوع شرک خفی و پنهانی وجود دارد که به طور معمول هر مسلمانی با آن روبرو است و باید بکوشد آن را از وجود خود پاک سازد، گرچه احکام این نوع شرک با شرک جلیّ فرق دارد. این که خواهش های نفسانی خویش را بر اوامر و نواهی الهی مقدم دارد و یا دل به غیر خدا ببندد و به غیر او اتکا و امید داشته باشد . چنین انسانی، با این که از دایره اسلام خارج نشده است و از موحدان و مؤمنان به شمار می آید ولی گرفتار شرک خفی و پنهان گردیده است در شب تاریک و کمترین درجه شرک، این است که انسان کمی از ظلم را دوست داشته و یا کمی از عدل را دشمن بدارد . آیا دین چیزی جز دوست داشتن و دشمن داشتن برای خداست؟ خداوند می فرماید : بگو اگر خدا را دوست می دارید، مرا پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد بنابراین، بر مسلمانان است که کردار خویش را به دقت بررسی نمایند و دقّت فراوان به خرج دهند که خدای ناکرده گرفتار چنین شرکی نشوند.
ارتداد در اصطلاح فقه فقهای فریقین، در تعریف اصطلاحی ارتداد، با اندکی اختلاف در تعبیر، بر این معنا اتفاق دارند که ارتداد، خروج از اسلام و داخل شدن در دایره کفر است. به عنوان نمونه محقق حلّی در تعریف ارتداد می نویسد: «هو الذی یکفر بعد الاسلام»؛مرتد، کسی است که پس از ایمان به اسلام، کافر شود. حضرت امام خمینی(رحمه الله) در تعریف مرتد می فرمایند: «المرتد هو من خرج عن الاسلام واختار الکفر»؛مرتد، کسی است که از دین اسلام به کفر بازگردد.
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی
حکم نکاح با مجوسیان
فـقیه معروف حنفى ,
شمس الدین سرخسى , در کتاب المبسوط (ج5 ,ص 22) در آغاز کتاب نکاح , ضـمن این که
کفو بودن را شرط صحت نکاح دانسته واز نظر ابوحنیفه ازدواج مرد غیر عرب با زن عـرب
را صـحـیـح نـمـى داند, ازدواج برده مسلمان با زن آزاد را نیز براساس همین شرط,
باطل مى داند, ولى ازدواج مرد مسلمان با زنان اهل کتاب را به حکم آیه پنجم از سوره
مائده جایز دانسته ودر مـورد زنان مجوسى , این ازدواج را صحیح نمى داند, چه این که
به اعتقاد سرخسى , مجوسیان از اهل کتاب نیستند.
آن گاه سرخسى در پاسخ روایتى که ابن اسحاق در تفسیر خود از على(ع) نقل کرده، مبنى
بر ایـن که مجوسیان نیز اهل کتاب مى باشند، مى نویسد: این روایت، مخالف نص قرآن
کریم است که مـى فـرمـایـد:
ان تقولوا انما انزل الکتاب على طائفتین من قبلنها.
چه این که این آیه شریفه مـى گـویـد: تـنـهـا دو طایفه پیش از مسلمانان داراى کتاب بوده اند، ولذا اگر مجوسیان را نیز اهل کتاب بدانیم، لازمه اش این است که سه طایفه اهل کتاب بوده باشند، واین مخالف قرآن است.
1- برگرفته از دو مطلب در سایت www.andisheqom.com
هم چنین سرخسى ازدواج با صابئین را ـ طبق نظر ابوحنیفه ـ جایز مى داند، ولى براساس راى محمد شیبانى و قاضى ابو یوسف، ازدواج با صابئین را نیز باطل مى شمارد واین اختلاف نظر، معلول اخـتـلاف نظر ابوحنیفه ودو شاگردش در مورد اهل کتاب بودن یا نبودن صابئین است، زیرا ابوحنیفه صابئین را گروهى از مسیحیان دانسته، ولى محمد شیبانى وقاضى ابویوسف، آنها را مسیحى نمى دانند، چه این که آنان با مسیحیان از جهات متعددى مخالفت دارند.
فقهای شیعه قایل به حرمت ازدواج با مجوسیان هستند و شاید علت این که فقهاى شیعه، معتقد به حرمت ازدواج با زنان مجوسى بوده اند ـ یعنى اصل را بر حرمت همه زنانى که اهل کتاب نیستند گذاشته اندـ روایاتى باشد که در تفسیرآیه221 سوره بقره وارد شده است که بر اساس آنها، آیه ولا تنکحوا المشرکات حتى یومن، زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنى مگیرید در اصل به عنوان تحریم ازدواج با همه زنان غیر مـسلمان نازل شده واز این مجموع، تنها زنان اهل کتاب استثنا شده اند و قهرا ازدواج با همه زنانى کـه اهـل کـتاب نیستند یا در اهل کتاب بودن آنان شبهه وجود دارد، حرام مى باشد، جز این که در مورد زنان مجوسى ، تنها هم بسترى با آنان بدون ازدواج وبه شرط عدم استیلاد (طلب فرزند کـردن ) جایز شمرده شده وقهرا این روایات نیز استثناى دیگرى است از آیات سوره بقره وسوره ممتحنه ، و اما باقى زنان محکوم به حرمت خواهند بود.1
امام خمینی (ره) در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: اقوی حرمت نکاح با مجوسیه است اما صائبی چون دین آنها تا الان برای ما معلوم نشده است نکاح با آنها اشکال دارد. اگر محقق شود که آنها طایفه ای از نصاری هستند، حکم نکاح با آنان مثل نصاری جایز خواهد بود.2
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی
مجوسیان چه کسانی هستند؟
در مورد شخصیتها و چهرههای تاریخی کمتر کسی را میتوان یافت که مانند زرتشت چهرة معمائی و مبهمی داشته باشد. شخصیت حقیقی او آن قدر تاریک و مبهم است که برخی از پژوهشگران او را اختلافیترین چهرة تاریخ میدانند چرا که هم در تاریخ تولد و هم در محل تولد او، اختلافات های فراوانی به چشم میخورد که اصلاً قابل جمع نیستند و هم در شخصیت واقعی او مباحث و داستانها و اقوال متفاوت و متضادی وجود دارد به همین جهت گروهی از محققان و نویسندگان در تاریخی بودن شخصیت وی، شک و تردید دارند و شخصیت او را نیز مانند جمعی از بزرگان و قهرمانان ادوار باستانی، افسانهای دانستهاند، ولی غالب محققان و دانشمندان معتقدند که زرتشت وجود تاریخی داشته و مولود افسانه و یا زائیدة فرهنگ ساسانی نیست.
در مورد تاریخ پیدایش زرتشت اختلاف آراء و روایات تاریخی به قدری شدید است که اصلاً نمیشود بین آنها جمع کرد این اقوال از 600 سال قبل از میلاد مسیح تا 6000 سال پیش از میلاد، دور میزند. امّا بر اساس نظریة مشهور، وی در سال 660 قبل از میلاد به دنیا آمد و در 630 قبل از میلاد (در سن 30 سالگی) به پیامبری مبعوث شد. وی در سال 583 ق. م در سن 77 سالگی در آتشکدهای در بلخ (افغانستان)، توسط لشکر قومی مهاجم به شهادت رسید.
امّا در مورد شخصیت حقوقی زرتشت از باب نمونه به این اقوال، اشاره میشود:
اغلب مورخان اسلامی مانند: طبری، بلعمی، ابن اثیر و میرخواند زرتشت را پیامبر ندانسته، بلکه او را شاگرد ارمیای نبی یا عزیر نبی، دانستهاند.
برخی از مورخان اسلامی مانند مسعودی، دینوری، حمزه اصفهانی، بیرونی و مؤلف تبصرة العوام بر این اعتقادند که زرتشت پیغمبر مجوس بوده است.
بعضی از نویسندگان فرهنگ فارسی، زرتشت را همان ابراهیم خلیل دانستهاند.
یکی از محققین معاصر بعد از ذکر اقوال مختلف و آراء متضاد میگوید: علت این همه تضاد و تناقض در تاریخ زرتشت این است که وی تاریخ درستی ندارد و ردپای این شخصیت ایرانی در تاریخ گم شده است و در هیچ یک از روایات اسلامی و قرآن مجید و همچنین در کتاب مقدسی چون انجیل و تورات ذکری از شخص زرتشت و کتاب اوستا به میان نیامده است، بلکه هر جا که خواستهاند از دیانت کهن ایرانی نامی به میان آورند، تنها به لفظ مجوس اکتفا کردهاند.
به هر حال در قرآن مجید هیچ جا سخنی از زرتشت و پیامبری او و یا کتاب اوستا که منسوب به اوست نیامده است. لکن تنها یک بار لفظ «مجوس» در قرآن آمده است و واژة المجوس در زبان عربی به زرتشتیان اطلاق میشود.
آیة هفدهم سورة حج آنها را در کنار پیروان ادیان دیگر قرار داده و میفرماید:
«ان الذین آمنوا و الذین هادوا والصابئین والنصاری و المجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیامة» آنان که ایمان آوردند و آنان که یهودی شدند و صابئان و نصاری و مجوس و آنان که شرک ورزیدهاند، خداوند روز قیامت میان آنان حکم میکند.
در این آیه مردم به سه فرقه تقسیم شدهاند:
1. مؤمنان (مسلمانان)
2. اهل کتاب؛ که عبارتند از: یهود، نصاری (مسیحیان)، صابئان1و مجوس
3. مشرکان
این سه فرقه با ذکر اسم موصول «الذین» از هم جدا شدهاند؛ ولی چهار گروه اهل کتاب، با حروف وصل «و» به هم پیوستهاند. بنابراین «مجوس» از مشرکان مجزا شده و در ردیف یهود، نصاری و صابئان قرار گرفته است.
البتّه آیة دیگری2 هم در قرآن هست که هر چند، به صورت صریح در آن از مجوس نام برده نشده است، ولی طبق شأن نزولی که نقل گردیده، آیه دربارة مجوس میباشد.
در حدیثی به این شأن نزول آیه اشاره میشود؛ از امام صادق ـ علیه السّلام ـ از «مجوس» سؤال گردید که آیا پیامبری داشتهاند یا نه؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: آیا به تو نرسیده نامهای که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به مردم مکه نوشتند و آنان را به اسلام دعوت کرده بود و اگر اسلام نپذیرفتند، آمادة جنگ شوند و مردم مکه در پاسخ نوشتند از ما هم جزیه بگیر و ما را به حال خود بگذار تا همچنان بتها را بپرستیم. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در پاسخ آنها نوشت من غیر از اهل کتاب از کس دیگری جزیه نمیگیرم. در جواب دوباره نوشتند آیا تو گمان میکنی جزیه را فقط از اهل کتاب دریافت میداری، در صورتی که از مجوسیان «هجر» نیز جزیه گرفتهای؟
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ پاسخ داد: مجوسیان پیغمبری داشتند که او را کشتند و کتابی نیز داشتند که آن را سوزاندند. پیغمبر آنان کتاب خود را بر روی دوازده هزار پوست گاو نوشته بود.
در روایت دیگر آمده: «اشعث بن قیس کندی، از امام علی ـ علیه السّلام ـ سؤال کرد: چرا با «مجوس» مانند اهل کتاب معامله میکنید و از آنها جزیه میگیری و حال آن که نه برای آنها کتابی نازل شده و نه پیغمبری برای آنها مبعوث شده است؟ امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: آنها کتابی داشتهاند، خداوند پیامبری در میان آنها مبعوث فرمود و...»
1- صائبان در قرآن مجید در سه مورد ذکر شد. مرحوم علامه در المیزان ج 14، ص 394 میگوید: آنها قومی هستند بین یهود و مجوس و کتابی دارند که آن را به یحیی بن زکریان نسبت میدهند 2- سوره مائده، آیه 105
3- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تهران، چاپ آل البیت، ج 11، ص 96، ج 15، ص 126.
برخی از مفسران شیعه هم قائلند که مجوسیان اهل کتاب هستند، مرحوم علامه طباطبائی در المیزان تصریح دارند که مجوسیان دارای کتاب بودهاند. لکن در جای دیگر احتیاط میکند و میفرماید: روایات هر چند مجوس را اهل کتاب خوانده که لازمهاش آن است که این ملت نیز برای خود کتابی داشته باشد... لکن قرآن هیچ متعرض وضع مجوس نشده و کتابی برای آنها نام نبرده و کتاب اوستا که فعلاً در دست مجوسیان است، نامش در قرآن نیامده... و کلمه اهل کتاب هر جا در قرآن ذکر شده مراد از آن یهود و نصاری است که خود قرآن برای آنان کتابی نام برده که خدای تعالی برای ایشان نازل کرده است.
جمعی از بزرگان و فقها از روی مدارک معتبر «مجوس» را اهل کتاب دانستهاند.
شیخ طوسی در کتاب خلاف مینویسد: «المجوس کان لهم کتاب ثم رفع عنهم... دلیلنا اجماع الفرقه و أخبارهم.»1
بنابر آنچه گذشت جای شک و تردید باقی نمیماند که مجوس از نظر فقها و صاحب نظران یا به طور مسلم اهل کتابند یا لااقل محتملاً اهل کتاب بودهاند. امّا اینکه آیا پیامبر مجوس همان زرتشت است یا خیر؟ در این مسئله اختلاف است آنچه معروف و مشهور است آن است که اکثر محققین و مورخین بر این عقیدهاند که زرتشت همان پیامبر مجوس است و هر جا سخن از قوم مجوس گفته اند زرتشت را قرین آن کردهاند و ادعا نموده اند که بنیانگذار این دین و پیغمبر این آئین، زرتشت بوده است، از جملة نویسندهها و مورخین که کوشیدهاند آیین زرتشت را با مجوس تطبیق بدهند. مسعودی صاحب مروج الذهب و دینوری صاحب اخبار الطوال و از نویسندههای غربی رابینس مؤلف تاریخ باستان و جان بیناس مؤلف تاریخ جامع ادیان، میباشند. لکن برخی دیگر از محققین به این نظریه به دیدة شک نگریسته و حتی منکر این شدهاند که پیامبر مجوسیان «زرتشت» بوده است و گفته اند:
اولاً: زردشتیان فرقهای کوچک از مجوسیان بوده است، مجوسیها به چهار فرقه تقسیم می شدند:
1. کیومرثیه
2. زروانیه
3. مسخیه
4. زردشتیه
پس زردشت بنیانگذار آئین مجوس و پیامبر همة مجوسیان نبوده است و این که اکنون مجوسیان را زرتشتی مینامند به اعتبار نامگذاری کل به اسم جزء است.
ثانیاً: بر فرض وجود چنین شخصیت تاریخی، او به عنوان یک مصلح و اصلاحگری در دین قوم خود که یک سری آئین و مراسم و عقائدی را وارد کرده است، میباشد.
1- طوسی، خلاف، ج 9،
ص 199 کتاب الجزیه.
زندیقی از امام ـ علیه السّلام ـ سؤال میکند که آیا برای مجوسیان از طرف خداوند پیامبری مبعوث شده است یا نه؟ امام فرمود: «هیچ امتی نیست، مگر اینکه از طرف خداوند منذری برای آنها مبعوث شده است و بر قوم مجوس هم از طرف خداوند پیغمبری با کتاب آسمانی فرستاده شده است، منتهی مجوسیان او را تکذیب کردند و کتابش را انکار نمودند. سپس زندیق پرسید: پیغمبر آنها کیست؟ بعضیها گمان کردهاند «خالد بن سنان» است. حضرت فرمود: خالد یک نفر عرب بدوی بوده و پیغمبر نبوده و این سخنی است که مردم بیاطلاع میگویند.
آن مرد گفت: آیا پیامبر مجوس زردشت است؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: زردشت در میان مجوس سر و صدایی به راه انداخت و ادعای پیغمبری کرد، عدّهای دعوتش را پذیرفتند و عدّهای دیگر او را تکذیب کردند و از شهر بیرون نمودند و در بیابان طعمه درندگان شد.1
در این روایت امام ـ علیه السّلام ـ مجوس را اهل کتاب و دارای پیغمبر معرفی کرده ولی زرتشت را پیغمبر مجوس ندانسته است و از تعبیر (سر و صدائی راه انداخت) بر میآید که پیغمبری زرتشت ادعائی بوده و واقعیت نداشته است و مجوسیها پیامبر دیگری داشتهاند.
پس اگر کمی دقت کنیم خواهیم دید که مجوس غیر از زردشت است. البته ناگفته پیدا است در تطبیق زردشت با مجوس موبدان بیش از همه کوشش داشتند تا بدین وسیله آئین زردشت از نظر اسلام به رسمیت شناخته شود.
این کوشش در اثر شکی بود که در میان مسلمانان نسبت به زردشت و آئین زردشتی داشتند مسلمانان از خود سؤال میکردند که در قرآن کریم علاوه بر پیغمبران اولی العزم، نام عدهای از پیغمبران دیگر نیز آمده است و حتی به نام برخی از آنان سوره مستقلی نازل شده است و علاوه بر پیغمبران به نام بعضی از بزرگان نیز سورهای در قرآن دیده میشود. این مطالب باعث شد که درباره زرتشت بیشتر شک شود که اگر او واقعاً پیغمبر و حتی به ادعای زرتشتیان پیامبر اولی العزم و صاحب شریعت بوده پس چرا در قرآن و انجیل و تورات نامی از او به میان نیامده است؟
بدین خاطر موبدان زرتشت کوشش داشتند تا مجوس را که در کتاب قرآن جزء اهل کتاب شناخته شده با زرتشت منطبق کنند.
حقیقت این است که مجوس غیر از زرتشت است و این انطباق اشتباه است. درست است که مسلمانان به هنگام فتح ایران با زرتشتیان معاملة اهل کتاب کردند ولی این معامله از روی تسامح اسلامی بود که لفظ اهل کتاب را تعمیم دادند و با تمام ایرانیان معاملة اهل کتاب کردند و حتی بعدها بت پرستان اروپا و هند و تبت نیز توانستند به عنوان مجوس در قلمرو اسلام با پرداخت جزیه در صلح و آزادی بسر برند.
1- احتجاج طبرسی، چاپ نجف، ج 2، ص 91 و 92.
میتوان گفت دین قدیم طوایف آریا همان آیین مجوس بوده است و بعید نیست این آیین در اصل و ریشه یک دین توحیدی و آسمانی بوده؛ در ادوار بعد همچنان که مسیحیت منحرف شد و به تثلیث گراییده آیین مجوس نیز به ثنویت گرایید و تعالیم آن با خرافات و موهومات زیادی آمیخته گردید و زرتشت را اگر به عنوان یک حقیقت تاریخی بپذیریم در دوران بعد پیدا شده و در آیین مجوس اصلاحاتی به عمل آورده است. زردشت خود در گاتها گفته است که: قصد او این بوده است که صفای قدیمی مذهب را برگرداند به این معنی زردشت خود مؤسس دین نبوده، بلکه از نوباز همان تعالیم مجوس را مطرح ساخته است، به قول مؤلف تاریخ ادیان، زردشت عقاید قدیمی و معتقدات زمان خود را در هم آمیخت و صورت نوین و ارزش خاصی بدان بخشید.
چنان که مؤلف تاج العروس به این مطلب توجه کرده و مینویسد: مجوس بروزن صبور مردی با گوشهای کوچک که برای ملت مجوس دینی وضع کرد و مردم را به آن فراخواند، به طوری که بعضیها گمان کردهاند آن «زرتشت» فارسی نیست؛ زیرا زرتشت بعد از ابراهیم بوده، در صورتی که مجوس دین قدیم است و زردشت بعدها آن را تجدید کرده و تغییراتی داده است. کلمة مجوس معرب منج گوش است.
بدین ترتیب آنچه حاصل شد این بود که زرتشت با مجوس منطبق نیست و مجوسیها پیامبری غیر از زرتشت داشتند، گذشته از این که تاریخ، زرتشت را پیغمبر نمیشناسد، کسی هم که با لحن و سیره و هدف پیامبران مسلم تاریخ، آشنا است، هرگز نمیتواند او را پیغمبری مانند آنها بداند.1
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی