حکم ازدواج با اهل کتاب از دیدگاه برخی از فقهای معاصر
مقام معظم رهبری: ازدواج دائم با اهل کتاب جایز نیست.
آیت الله بهجت: با زنانی که یهودی و یا نصرانی باشند، موقتا به صورت صیغه می تواند ازدواج نماید.
آیت الله سیستانی: ازدواج دائم مرد مسلمان با اهل کتاب بنابر احتیاط واجب جایز نیست ولى ازدواج موقت جایز است مشروط بر اینکه همسر مسلمان نداشته باشد و گرنه بدون رضایت او صحیح نیست بلکه با رضایت هم بنابر احتیاط واجب جایز نیست.
آیت الله صافی گلپایگانی: متعه نمودن اهل کتاب جایز است.
آیت الله مکارم شیرازی: فقط ازدواج موقت مرد مسلمان با زن یهودی و مسیحی جایز است.
آیت الله فاضل لنکرانی (ره): ازدواج دایم بین مسلمان واهل کتاب جایز نیست ولی ازدواج موقت با زن اهل کتاب شرعا مانعی ندارد.
آیت الله میرزا جواد تبریزی (ره): ازدواج دائم مرد مسلمان با اهل کتاب مانعی ندارد و در صورتی که شخص همسر مسلمان دارد رضایت او را بدست اوردو بدون رضایت همسر خود عقد باطل است.
نتیجه گیری:
اگر زن و شوهرغیر مسلمان اهل کتاب هر دو مسلمان شوند، نکاح و از دواج آن ها باقی است. اگر مرد فقط مسلمان شد، باز نکاح باقی است. اگر تنها زن مسلمان شد اگر قبل از دخول مسلمان شده، ممکن است تا پایان عده مهلت داده شود اگر مسلمان نشد جدا شوند.1
لازم به ذکر است بعضى از نویسندگان معاصر، عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد کافر را معلول عدم اعتراف غیر مسلمانان به مشروعیت آیین اسلام دانسته اند، بدین معنا که زن مسیحى در خانواده مسلمان مـورد تحقیر دینى قرار نمى گیرد، زیرا آزادى مذهبى از طرف اسلام پذیرفته شده است، ولى زن مـسلمان در خانواده مسیحى به طور طبیعى مورد تحقیر دینى قرار خواهد گرفت، زیرا مسیحیت آزادى دیـنـى را قـبـول ندارد و تنها مذهب نجات بخش را آیین مسیح مى داند، چنان که یهودیت ودین زرتشت نیز چنین تلقیى دارند واین احتمال بسیار مقبولى است.2
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی
اَهْلِ کِتاب، اصطلاحى است که بر گروهى از پیروان ادیان معتقد به کتابى آسمانى اطلاق شده است. قدر متیقن این است که یهودیان و مسیحیان از مصادیق این اصطلاح در فرهنگ اسلامى بودهاند.
توضیحی پیرامون اهل کتاب و اُمّیین: ساکنان شبه جزیرة عربستان را در آستانة ظهور اسلام مىتوان به دو گروه عمده تقسیم کرد: اکثریت جمعیت را، چه در شهرها و چه در بادیه مردمى تشکیل مىدادند که دین رایج میان آنان بتپرستى بوده است و عموماً از خواندن و نوشتن نیز بهرهای نداشتهاند. این گروه ادبیات مکتوب نداشته، و در حوزة دین فاقد کتاب و تعالیم مکتوب بودهاند و کتابت آنان عمدتاً منحصر به نوشتههای کوتاه تجاری، یا طلسمات و تعاویذ بوده است. گروه دوم اقلیتى پراکنده در بخشهایى از شبه جزیرة عربستان که بر دین یهود یا مسیحیت بوده، و با کتب دینى، به خصوص تورات و انجیل آشنایى داشتهاند. در میان این گروه عالمانى نیز بودهاند و خواندن و نوشتن و آموزش منظم نزد آنان تا حدودی رواج داشته است.
این دوگانگى فرهنگى در میان دو گروه اکثریت و اقلیت، موجب شده بود تا در اواسط سدة 6م، یعنى در آستانة ظهور اسلام، مردم شبه جزیرة عربستان به دو گروه امیین (بىسوادان) و اهل کتاب تقسیم گردند. با آنکه آثار مکتوب قابل اعتمادی از عصر جاهلیت که نشاندهندة این طبقهبندی اجتماعى باشد، در دست نیست، ولى کاربردهای گوناگون اهل کتاب و امیین در قرآن کریم، آشکارا نشان مىدهد که این تعبیرها و این تقابل، مربوط به مدتها پیش از ظهور اسلام بوده است. این تقسیم که پذیرش برتری فرهنگى اهلکتاب بر امیین را مىنمایاند، با وجود تلخى حقیقتى که در پس آن نهفته بود، از سوی اکثریت بتپرست نیز در عمل پذیرفته شده بود.
نقد مختصر اهلکتاب در قرآن : اهل کتاب نامیدن یهودیان و مسیحیان و گاه تعبیرهایى چون «الذین آتیناهم الکتاب» (آنانکه به ایشان کتاب دادهایم) در قرآن کریم، این معنا را آشکار مىسازد که قرآن کریم آنان را پیرو کتبى مىداند که حقانیت اصل آنها مورد تأیید قرار گرفته است، اما دربارة اینکه اینان، تا چه اندازه به این حقیقت نزدیک بودهاند، باید توجه داشت که آیات قرآنى گاه اهل کتاب را از جهاتى مىستاید و گاه آنان را به سختى نکوهش مىکند.
این برخورد دوگانه در زبان قرآن کریم، نامأنوس نیست و باید چنین برداشت کرد که قرآن کریم اهل کتاب را به عنوان مجموعهای از مردمان با پندار و کرداری ناهمگون ستایش یا نکوهش نمىکند. اهل کتاب ستایش شده، مؤمنانیند که به توحید، معاد و کتاب آسمانى خود ایمانى راسخ دارند، بر عمل صالح پایدارند و فرمان کتاب خود را پیروی مىکنند. در مقابل، اهلکتاب نکوهش شده، کسانى هستند که کتاب آسمانى خود را به دور افکنده، و زمام خرد و اندیشه را به دست هوای نفس سپردهاند و با توجیه کردن و پنهان داشتن آیات خداوند، از پایبندی به مضامین آنها سر باز زدهاند2.1
1- پاکتچی، احمد، دائرة المعارف بزرگ اسلامی فارسی، ج10، برگرفته از سایت www.cgie.org.ir
2- نک: بقره/2/62، 85، 101؛ آلعمران/ 3/23، 110، 113، 199؛ مائده/5/69؛ اعراف/7/170.
حکم ازدواج با اهل کتاب
میان فقها اتفاق نظر است که زن مسلمان نمیتواند به عقد غیر مسلمان درآید. ولی اگر مرد، مسلمان باشد و زن غیر مسلمان کتابی (کتابیه) تکلیف چیست؟
در اینجا فقه شیعه با فقه اهل تسنن اختلاف دارد. اهل تسنن ازدواج یک مرد مسلمان را با یک زن کتابیه جایز میدانند و چون آنها قائل به عقد ازدواج متعه و ازدواج موقت نیستند و فقط ازدواج دائم را قبول دارند قهرا پس آنها ازدواج دائم را جایز میدانند. ولی در شیعه ازدواج دائم با زن کتابیه جایز نیست اما ازدواج موقت با آنها جایز است . این در ابتدا. اما اگر مسأله مسأله ابقاء باشد، یعنی زن و مردی قبل از اینکه مسلمان شوند با یکدیگر ازدواج کردهاند و بعد مرد مسلمان شده و زن کافر مانده یا بر عکس زن مسلمان شده و مرد کافر مانده است. آیه 10 سوره ممتحنه ابتدا حکم آن موردی را بیان میکند، که زن مسلمان میشود و مرد کافر میماند. 1
استدلال به آیه 5 سوره مبارکه مائده
الیوم احل لکم الطیبات وطعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعامکم حل لهم والمحصنات من المومنات و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم اذا اتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین ولا متخذى اخدان ومن یکفر بالایمان فقد حبط عمله وهو فى الاخرة من الخاسرین.
خداوند ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمانان و اهل کتاب سخن مى گوید و مى فرماید : زنان پاک دامن از مسلمانان و از اهل کتاب براى شما حلال هستند و مى توانید با آنها ازدواج کنید به شرط اینکه مهر آنها را بپردازید به شرط اینکه از طریق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشکار ، و نه بصورت دوست پنهانى انتخاب کردن.
در حقیقت این قسمت از آیه نیز محدودیتهائى را که در مورد ازدواج مسلمانان با غیر مسلمانان بوده تقلیل مى دهد و ازدواج آنها را با زنان اهل کتاب با شرائطى تجویز مى نماید . اما اینکه آیا ازدواج با اهل کتاب به هر صورت ، خواه ازدواج دائم باشد یا موقت ، مجاز است و یا منحصرا ازدواج موقت جائز است در میان فقهاى اسلام اختلاف نظر است.
دانشمندان اهل تسنن فرقى میان این دو نوع ازدواج نمى گذارند و معتقدند آیه فوق تعمیم دارد ، ولى در میان فقهاى شیعه جمعى معتقدند که آیه منحصرا ازدواج موقت را بیان مى کند و بعضى از روایات که از ائمه اهل بیت علیهم السلام در این زمینه وارد شده ، این نظر را تایید مى نماید. علاوه بر روایات قرائن دیگری وجود داردکه منظور آیه ازدواج موقت است:
1- برگرفته از مطلبی به نام ازدواج مسلمان و غیر مسلمان در سایت www.tahoor.com |
2- غیر مسافحین و لا متخذی اخدان با ازدواج موقت سازگارتر است چون نکاح دائم هیچ شباهتی به زنا و دوست پنهانی گرفتن ندارد اما در مورد ازدواج موقت، ممکن است برخی افراد نادان و بی خبر آن را با زنا یا انتخاب دوست پنهانی اشنباه بگیرند.
3- این تعابیر عینا در آیه 25 سوره مبارکه نساء آمده است و در آنجا می دانیم که بحث پیرامون نکاح منقطع است.
جمعى دیگر از فقهاء ازدواج با اهل کتاب را مطلقا مجاز مى دانند و قرائن فوق را براى تخصیص آیه کافى نمى بینند و به بعضى از روایات نیز در این زمینه استدلال مى کنند . در مورد طعام اهل کتاب ، هم اجازه داده شده که از طعام آنها خورده شود ( به شرائط) و هم به آنها اطعام شود اما در مورد ازدواج تنها گرفتن زن از آنان تجویز شده ولى زنان مسلمان به هیچوجه مجاز نیستند که با مردان اهل کتاب ازدواج کنند.1
فلسفه تحریم نکاح با اهل کتاب برای زن مسلمان
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی
ازدواج پایه اصلى تکثیر نسل و پرورش و تربیت فرزندان و گسترش جامعه است، و محیط تربیتى خانواده در سرنوشت فرزندان، فوق العاده مؤثر است، از یک سو آثار قطعى وراثت، و از سوى دیگر آثار قطعى تربیت در طفولیت زیرا نوزادان، بعد از تولد غالبا در دامان پدر و مادر پرورش مى یابند و در سالهایى که سخت شکل پذیرند، زیر نظر آنها هستند.از سوى سوم شرک، خمیر مایه انواع انحرافات، و در واقع آتش سوزانى است، هم در دنیا و هم در آخرت، لذا قرآن اجازه نمى دهد که مسلمانان، خود یا فرزندانشان را در این آتش بیفکنند، از این گذشته مشرکان که افراد بیگانه از اسلام اند، اگر از طریق ازدواج به خانه هاى مسلمانان راه یابند، جامعه اسلامى گرفتار هرج و مرج و دشمنان داخلى مى شود، ولى این تا زمانى است که آنها بر مشرک بودن پافشارى مى کنند، اما راه به روى آنها باز است، مى توانند ایمان بیاورند و در صفوف مسلمین قرار گیرند، و به اصطلاح کفو آنها در مساله ازدواج شوند.
1- تفسیر المیزان، سوره بقره ج2، برگرفته از کتابخانه سایت www.islamicecenter.com
|
سپس به بخش دیگرى از این حکم پرداخته، مى فرماید:"دختران خود را نیز به مردان بت پرست مادامى که ایمان نیاورده اند ندهید (هر چند ناچار شوید آنها را به همسرى غلامان با ایمان در آورید زیرا) یک غلام با ایمان از یک مرد آزاد بت پرست بهتر است، هر چند (مال و موقعیت و زیبایى او) شما را به اعجاب آورد. بنابراین همان گونه که از ازدواج مردان مؤمن با زنان مشرک و بت پرست نهى شده، ازدواج مردان مشرک با زنان مؤمن نیز ممنوع است حتى غلامان با ایمان بر آنها ترجیح و اولویت دارند، و از مردان زیبا و ثروتمند و ظاهرا با شخصیت کافر برتر و شایسته تر بلکه مساله در این بخش از حکم، سخت تر و مشکل تر است، چرا که تاثیر شوهر بر زن معمولا از تاثیر زن بر شوهر بیشتر است.
در پایان آیه نیز دلیل این حکم الهى را براى به
کار انداختن اندیشه ها بیان مى کند، مى فرماید:" آنها (یعنى مشرکان) به سوى آتش دعوت مى کنند،
در حالى که خدا (مؤمنانى که مطیع فرمان او
هستند) به فرمانش دعوت به بهشت و آمرزش مى کند" (أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى
النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ
بِإِذْنِهِ).سپس مى افزاید:" و
آیات خود را براى مردم روشن مى سازد، شاید متذکر شوند.آیه فوق در یک جمله کوتاه، فلسفه این
حکم را بیان
کرده که اگر آن را بشکافیم،
چنین مى شود: شرک، خمیر مایه انواع انحرافات، و در واقع آتش سوزانى است، هم در دنیا و هم در آخرت، به همین جهت قرآن اجازه نمى دهد که مسلمانان، خود یا فرزندانشان را در این آتش بیفکنند. مشرکین از آنجا که اعتقاد
به باطل دارند راه ضلالت را طى مى کنند، قهرا ملکات رذیله که باعث جلوه یافتن کفر و
فسوق در نظر آدمى است، و انسان را از دیدن طریق حق و حقیقت کور مى کند، در دلهاشان
رسوخ مى یابد، بطورى که گفتار و کردارشان دعوت به شرک مى شود، و به سوى هلاکت
راهنمایى مى کند، و بالآخره آدمى را به آتش مى کشاند.
پس مشرکین چه زن و چه
مردشان به سوى آتش دعوت مى کنند، ولى مؤمنین بر خلاف آن با سلوک راه ایمان و اتصافشان به
لباس تقوا انسان را به زبان و عمل به سوى جنت و مغفرت مى خوانند، و به اذن خدا هم مى
خوانند، چون
خدا اجازه شان داده که مردم
را به سوى ایمان دعوت کنند، و به رستگارى و صلاح که سرانجامش جنت و مغفرت است راه بنمایانند. در این آیه جا داشت بفرماید: اولئک یدعون الى النار، و
هؤلاء یدعون الى الجنة و المغفرة آنها به سوى آتش دعوت مى کنند، و مؤمنین به سوى جنت و مغفرت، ولى فرمود و خدا به
سوى جنت و
مغفرت، و این بدان جهت بود
که بفهماند مؤمنین در دعوتشان به سوى جنت و مغفرت و بلکه در تمامى شؤون وجودشان خود را مستقل از پروردگار خود نمى دانند، و
خدا را ولى خود مى دانند، هم چنان که خدا هم فرمود: وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ. 1
1- سوره آل عمران آیه 68 |
و در آیه شریفه وجهى دیگر است، و آن این است که بگوئیم: مراد از دعوت خدا به سوى جنت و مغفرت همان حکمى است که در صدر آیه تشریع کرده، و فرمود: با زنان مشرکه ازدواج نکنید، تا ایمان بیاورند ...، چون همین نهى مؤمنین از همنشینى و معاشرت با کسى که معاشرت و نزدیک شدن با او، و انس گرفتن با او، جز دورى از خداى سبحان ثمرى ندارد و تحریک مؤمنین به معاشرت با کسى که نزدیکى با او نزدیک شدن به خداى سبحان، و یادآورى آیات او، و مراقبت امر و نهى او است، خود دعوتى است از خدا به سوى جنت، و مؤید این معنا تذییل آیه است به جمله: وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ. 1
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی
1) گاهی برایاثبات این قاعده به این گفته مشهور بین فقها استدلال میشود: « مغرور به کسیکه فریبش داده برمیگردد».اما این جمله در کتب معتبر ذکر نشده است و شهرت آن در زبان فقها حجیتش را ثابت نمی کند. و شاید هم این قاعده از روایات واصله ایبه دست آمده باشد که در مواردی که غرور به آن صدق می کند صادر شده اند.
2)و گاهی به وجود اجماع به رجوع مغرور به غارّ( فریب دهنده) به مقدار ضرریکه غارّ به او تحمیل کرده و استناد فقها به قاعده در ابواب مختلف استدلال می شود و ارسال آن از جمله ارسال مسلمات است. از آنجا که جدا احتمال دارد مجمعین بر این جمله و دیگر مدارک اعتماد کرده باشند. پس اتفاق آنها از اجماع مصطلحیکه کاشف از قول معصوم است نمی باشد.
3)و گاهی به قاعده تسبیب استدلال می شود. با این تقریب که مغرور هرچند مباشر است اما نسبت به غار که سبب می باشد ضعیف است. اما اشکال اینجاست که مغرور که مباشر است با انگیزه خودش و با اراده و اختیار خود مانند آلت نیست تا ضمان بر عهده غارّ باشد. علاوه برآن بنا بر قاعده تسبیب فقط ضمان به سبب برمی گردد پس رجوع به مغرور معنیندارد. و در قاعده غارّ ومغرور هردو ضامن هستند نهایت اینکه ضمان بر غلرّ مستقر میشود.
4)و گاهی به قاعده لاضرر استدلال می شود. با این تقریب که ضامن نبودن غارّ مستلزم ضرر بر مغرور میباشد(باعث ضرر کردن مغرور میشود) و ضرر با قاعده لاضرر نفیشده است.
5)و گاهی به بنای عقلا و حکم عقل استدلال می شود به این صورت که جبران آنچه که مغرور ضرر کرده بر عهده غارّ است و شارع هم آن را رد نکرده بلکه سیره مستمر مسلمین این چنین بوده است.
6)و گاهی هم استدلال می شود به ادله ایکه در موارد خاص وارد شده است که عبارت از اخباریهستند که به رجوع مغرور به غارّ دلالت می کنند مانند بیع فضولی و مانندآنجاکه در زن عیبیباشد یا مانند رجوع محکوم علیه به شاهد دروغ و مانند مهمانی دادن با مال دیگری و مانند آنجا که خیاط بگوید پارچه برای پیراهن کافی است و بعد از قیچی کردن کشف شود کافینبوده. در پایین به بعضی از این اخبار اشاره می کنیم:
الف) حدیث محمد بن مسلم از ابو جعفر(ع)امام باقر: « هر کس زنیرا تزویج گند که در او عیبیباشد که پنهان کرده و آن را برایشوهرش روشن نساخته، به خاطر حلیت شرمگاهش (تمتع جنسی) مهریه زن بر عهده کسی است که مرد را به این زن هدایت کرده و عیبش را روشن نساخته» جمله( یکون الذی ساق الرجل الیها علی الذی زوجها ولم یبین) از قبیل تعلیق حکم بر وصف است(یعنیحکم به خاطر وصف بر موضوع بار شده است و وصف علت حکم است) در اینجا عدم تبیین از مصادیق غرور می باشد و اجمالا از آن استفاده می شود که مغرور به کسیکه فریبش داده رجوع می کند.
ب) رفاعه بن موسی روایت می کند که از اباعبدالله امام صادق(ع) در مورد برصاء(مبتلا به بیماری برص) پرسیدم. فرمود امیر المؤمنین(ع) اینگونه قضاوت کرد: ولیّ او، او را به ازدواج درمیآورد در حالیکه برصاء است و زن به خاطر حلیت شرمگاهش مستحق مهریه است و اینکه مهریه برعهده کسی است که او را به ازدواج درآورده و مهریه فقط برعهده اوست زیرا او زن را فریب داده است ( با فرض اینکه بیماری زن را می دانسته و از مردکتمان کرده). و جمله« لِأَنَّه دَلَّسَها» از قبیل منصوص العله( یعنی علت حکم در ضمن جمله به صورت روشن آمده است) می باشد و به غیر این جمله و این مورد هم تجاوز می کند(میرسد) و ابن ادریس آن را از کتاب نوادر بزنطیاز حلبی روایت کرده پس اعتماد بر آن ممکن است هرچند سندش ضعیف باشد.
پ) آنچه در دعائم الاسلام از امام علی(ع) روایت شده که « برایمهریه به کسی رجوع می کند که فریبش داده» و معلق کردن(مشروط کردن حکم) بر وصف نشانه علیت و عموم است. و اگر این قاعده « مغرور به غارّ رجوع می کند »را معتبر بدانیم و کسی که متحمل ضرر شده به کسیکه فریبش داده رجوع کند، با این شرط است که واقعا مغرور باشد. و ملاک آن، این است که غرور و مغرور بودن کسی که متحمل ضرر شده و غارّ بودن دیگری صادق باشد. و معلوم است که متحمل ضرر تنها زمانی مغرور(فریب خورده) است که به ضرر جاهل باشد چون عالم به ضرر که از رویعلم به ضرر اقدام می کند بر او صدق نمی کند که مغرور و نیرنگ خورده باشد هرچند که غارّ عالم به ضرر باشد. وقتی تحمل ضرر از علم و اطلاع باشد عنوان غرور صادق نیست و فرقینمی کند که طرف دیگر عالم باشد یا جاهل. و اگر هردو به ضرر جاهل باشند چه بسا عنوان غارّ برکسیکه عالم به ضرر نیست صادق نباشد مخصوصا وقتی که امر مشتبه باشد و او وجود نفع و سود را خیال کرده باشد. مانند پزشکی که داروییرا با اعتماد بر منفعت آن توصیف کند. در این صورت عرف او را غارّ و خدعه گر به حساب نمیآورد. اما ممکن است گفته شود در صدق عنوان قصد عنوان این افعال معتبر نیست. زیرا تغریر عبارت است از ترغیب شخص به فعلیکه برآن فعل ضرر مترتب میشود هرچند ترغیب کننده به ترتب ضرر بر آن فعل و افتادن دیگری در ضرر جاهل باشد. بله در عناوین قصدیه برایمتحقق شدن قصد آن عنوان معتبر است. مثلا تعظیم با صرف برخاستن بدون قصد تعظیم حاصل نمیشود. اما رعایت قصد در غیر عناوین قصدیه ضروری نیست. حق این است که شمول این قاعده برای این موارد یعنی جواز رجوع مغرور به غارّ و عدم جواز به نظر در دلیل قاعده نیاز دارد. پس اگر مدرک این جمله باشد: «مغرور به کسی که فریب داده رجوع می کند»، قاعده شامل غارّ جاهل غیر قاصد هم می شود چون به دلیل جهلش از غارّ بودن خارج نمی گردد. ولی اگر مدرک،قاعده تسبیب و اتلاف باشد و او سبب وقوع این خسارت باشد و اینکه سبب از مباشر اقویاست، بنا براین فرض که این کلام درست باشد(یعنیاگر قاعده تسبیب را مدرک قاعده غروربدانیم) باز هم بین اینکه سبب عالم باشد یا جاهل فرقینیست پس قاعده باز هم شامل غارّ جاهل غیر قاصد میشود. ولی اگر مدرک قاعده،اجماع باشد قاعده شامل غارّ جاهل نمیشود چون در آن اختلاف واقع شده و اتفاق نظری بر آن نیست. ولی اگر مدرک قاعده، اخبار خاص در ابواب مختلف باشد انصاف این است که اخبار در آنجایی ظهور دارند(یعنی حجت می باشند) که غارّعالم باشد.
بله، روایات وارده در مورد ضامن بودن پزشک، بر ضامن بودن غارّ هرچند جاهل باشد، دلالت می کنند.
و از آنجا که مدرک اصلیهمان بنایعقلا است در صورت جهل غارّ ضمانی نیست زیرا غارّ جاهل غیر قاصد نزد عقلا غارّ و نیرنگ زننده به حساب نمیآید. فقط آنجایی باقی می ماند که مغرور جاهل به ضرر باشد و غارّعالم باشد و این قدر متیقن از غرور است و چند صورت دارد.
صورت اول آنجاست که غارّ عالم باشد و مغرور جاهل باشد بدون اینکه عنوان وجود تسبیب باشد هرچند فعل غارّ در ترغیب اثرگذار باشد. مانند کسی که مردی را به ازدواج با زنی ترغیب کند و زن را به او معرفی و شناسا کند تا اینکه مرد خودش اقدام به ازدواج کند ولی زن انگونه که به او معرفی کرده نباشد مثلا زن معیوب باشد و مرد پس از دخول عیب او را بفهمد پس حق دارد که به غارّ رجوع کند و و مهریه ای که به زن پس از فسخ نکاح پرداخته از او بگیرد اما عنوان سبب بر غارّ به آن معنی معروف صدق نمی کند.
صورت دوم آنجاست که مغرور جاهل باشد و غارّ عالم باشد اما فعل غارّ هیچ اثری ندارد زیرا مغرور از قبل به آن (آن اثر) معتقد بوده مانند کسی که معتقد است فلان شیئ مال زید است اما واقعا نباشد سپس زید آن را به او تقدیم کند. تقدیم کردن زید سبب فریب او نیست زیرا او از قبل فریب خورده و مغرور بوده پس در اینکه قاعده شامل این صورت می شود یا نه دو وجه است یکیاینکه فعل غارّ اثری در فریب مغرور ندارد زیرا او از قبل فریب خورده (عدم شمول قاعده و عدم ضمانت غارّ) . دیگری اینکه این مورد مانند وارد شدن دو علت مستقل بر یک معلول با شد و استناد معلول به هردویآنها ممکن است (شمول قاعده و ضمانت غارّ).
صورت سوم صورت سوم این است که مغرور جاهل و غارّ عالم باشد و فعل غارّ سبب فعل مغرور باشد مثل کسی که غذای غصبیرا به دیگری تقدیم کند و او هم بخورد پس تقدیم کننده به غصبی بودن عالم و تقدیم شونده جاهل بوده است پس غارّی که غاصب است ضامن ضرر مغرور میباشد زیرا عنوان غرور صادق است و تلف به غارّ اسناد داده میشود زیرا او سبب اقوی است و ضمان بر عهده او میشود.
اما کلام در ملاک ضمان باقی ماند زیرا اگر ملاک تسبیب باشد و اینکه اتلاف عین به دافع استناد داده شود یعنی کسی که غذا را به آکل تقدیم کرده است، و به خاطر اینکه او سبب اقوی است، در این صورت ضمان دافع در صورت علم و جهل لازم میآید و لازمه آن در این صورت مطلقا عدم رجوع مالک به مباشر است زیرا فعل اتلاف به سبب دافع(کسی که غذا را به آکل داده است) اسناد داده می شود. پس فقط او ضامن است. و اگر ملاک ضمان تغریر باشد به دلیل اینکه آکل مغرور است شامل شدن قاعده برایصورت جهل دافع معلوم نیست به خاطر اینکه گذشت صدق عنوان غارّ بر دافع جاهل یعنی صدق غارّ برکسی که غذا را تقدیم کرده است با جهل او به غصبییبودن غذا، محل تأمل است(یعنی اختلاف نظر است).
و این اشکال هست که گفته شود: در مثال مذکور فرض است که دافع یعنی کسیکه غذا را به غیر تقدیم کرده به غصبیبودن غذا عالم باشدپس وجهی برای این تشکیک نیست مگر اینکه مثال دیگری برای مسئله فرض شود.
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی
معایب و مشکلات اختصاص یارانه
· ایجاد روش چند نرخی در بهای کالاها در جامعه،
· ایجاد محدودیت در پیوستن کشور به سازمان تجارت جهانی،
· ایجاد زمینه برای نبود بهره وری کافی در تولید و گسترش سوء مدیریت،
· ایجاد زمینه برای قاچاق کالا به خارج از کشور، به ویژه کشورهای همسایه،
ج- پیشنهادها
· حرکت در جهت اصلاح قیمتهای کالاهای یارانه ای به ویژه مواد سوختی،
· شناسایی و مشخص کردن دقیق قشرها و تعداد افراد آسیب پذیر و کم درآمد جامعه،
· دسته بندی یارانه ها و تعیین اولویت برای آنها بر اساس نقشی که هر یک از کالاهای یارانه ای در زندگی مردم ایفا می کنند،
· حفظ یارانه هایی که در سلامتی جسمی و روانی افراد کم درآمد جامعه نقش عمده دارند،
· توزیع بهینه یارانه بر اساس نیاز گروههای مختلف درآمدی،
· گسترش بیمه های درمانی به منظور حمایت از افراد کم درآمد از گران شدن دارو و خدمات درمانی،
· تلاش در جهت شفاف نمودن هر چه بیشتر وضع یارانه ها و مشخص کردن آن در ارقام بودجه،
· اولویت بندی یارانه ها و نقدی کردن آنها و برنامه ریزی برای حذف تدریجی برخی از یارانه ها مانند مواد سوختی(بنزین، گازوئیل، فرآورده های نفتی و غیره) و مواد پتروشیمی و هماهنگ کردن قیمت آنها با قیمتهای منطقه ای و جهانی به منظور مبارزه با قاچاق کالاهای یارانه ای،
· افزایش مراقبت و کنتر همه جانبه در مبادی ورودی و خروجی کشور به منظور ممانعت از فعالیت قاچاق به خصوص قاچاق کالاهای یارانه ای.
امید دولتمردان کشورمان با بهره گیری از نظرات ارزنده اقتصاددانان خبره تبوانند با برنامه ریزی های دقیق و بهنگام از بروز بسیاری خسارتها جلوگیری نموده و مانع هدر رفتن سرمایه های کشور در مرزها و پدیده قاچاق کالا که خود پیامدهیا اسفبار دیگری در زمینه های اشتغال، تولید و سرمایه گذاری در پی دارد، شوند و با برنامه هایی که حکم پیشگیری را دارند از هزینه ای هنگفت درمان احتمالی جلوگیری نمایند.
پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی