فضاى صدور حکم قتل مرتد

جریان «ارتداد» در صدر اسلام، ماجرایى گسترده و «کاملاً سیاسى» بوده است و چنان نبوده که برخى از مسلمانان در شرایط عادى و طبیعى، و بر اساس تدبّر و در اثر شبهه، و به صورت فردى دست از آیین خود برداشته و از اسلام روى برگردانند. بلکه این کفار و مشرکان بودند که همه تلاش خود را براى به وجود آوردن جریان ارتداد در جامعه اسلامى و ایجاد شکاف در صفوف مسلمانان به کار مى‏گرفتند و در این راه نه از جنگ و خونریزى کوتاهى مى‏کردند و نه از فریب و نیرنگ کم مى‏گذاشتند. قرآن کریم به مسلمانان هشدار داده بود که آنها براى برگرداندن شما از دینتان جنگ را ادامه مى‏دهند و مبادا در برابر آنها عقب‏نشینى کرده و دنیا و آخرت خود را تباه سازید:

«و لا یزالون یقاتلونکم حتى یردّوکم عن دینکم ان استطاعوا و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فى الدنیا و الاخره؛(82)

و پیوسته آنان با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند و کسانى از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند، آنان کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه مى‏شود.»

شیوه کفار براى بازگشت مسلمانان از اسلام آن بود که گروهى را به «تظاهر به اسلام» و همراهى با مسلمانان وا مى‏داشتند و سپس از آنها مى‏خواستند که اعلام کفر نموده و از اسلام روى گردانند تا از این طریق مسلمانان را دچار سردرگمى کرده و در ایمان و اعتقادشان خلل به وجود آورند:

«و قالت طائفة من اهل الکتاب امنوا بالذى انزل على الذین امنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون؛(83)

و جماعتى از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد ایمان بیاورید و در پایان روز انکار کنید، شاید آنان از اسلام برگردند.»

و با توجه به این گونه فشارها و شیطنتها، پیامبر اسلام مسلمانان را نسبت به «طرح کفار» که در صدد جایگزینى کفر به جاى ایمان و رجعت به کفر - ارتداد - بودند، آگاه نموده و هشدار مى‏داد:

«... یردّوکم بعد ایمانکم کافرین.»(84)

«... یردوکم على اعقابکم.»(85)

آیات قرآن گواه آن است که ارتداد، از شگردهاى جریان نفاق در صدر اسلام بوده است که براى ضربه زدن به اسلام انجام مى‏گرفته است، لذا در روایتى از امام باقر(ع) اشاره شده است که منافقان براى دستیابى به اغراض خاصى، وارد جامعه اسلامى مى‏شدند و پس از مدتى زندگى در دارالاسلام به دارالکفر بازمى‏گشتند، تا با اطلاعات بیشتر و آمادگى افزون‏تر به مبارزه علیه اسلام ادامه دهند.(86)

شیوه منافقان آن بود که در میان مسلمانان کفر خود را پنهان مى‏داشتند و تلاش مى‏کردند که مؤمنان را هم به مانند خود، بى‏اعتقاد کرده و به کفر بکشانند:

«فما لکم فى المنافقین فئتین ... ودّوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سواء».(87)

در آن شرایط، ارتداد به معنى گسستن از حکومت اسلامى و هم‏پیمانى با کفار در شرایط دشوار مسلمانان بود. چنین اقدامى به خصوص از سوى منافقان و بیماردلانى صورت مى‏گرفت که از قدرت کفار هراس داشتند و امیدى به پیروزى مسلمانان نداشتند. این مطلب از آیات به هم پیوسته سوره مائده‏(88) استفاده مى‏شود که ابتدا از پذیرش «ولایت کفار» نهى مى‏کند و سپس به حرکات «منافقان» در گرایش و ارتباط با کفار اشاره مى‏نماید و بعد از آن به «ارتداد» که در چنین زمینه‏اى رخ مى‏دهد و به عقب‏نشینى از مواضع ایمانى مى‏انجامد، مى‏پردازد:

«یا ایها الذین امنوا لا تتّخذوا الیهود و النصارى اولیاء ...

فترى الذین فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشى ان تصیبنا دائرة ...

یا ایها الذین امنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتى اللَّه بقوم یحبهم و یحبونه ...».

در تصویرى که از جریان نفاق در قرآن ارائه شده است، برخورد «ملعبه‏آمیز» آنان با ایمان دیده مى‏شود(89) که پیوسته مواضع متضادى اتخاذ کرده و دیندارى را ابزار هوسها و خواهشهاى نفسانى و دنیایى خود قرار مى‏دادند:

«ان الذین امنوا ثم کفروا ثم امنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفراً ...».(90)

اسلام نسبت به چنین افرادى که به جریان‏سازى علیه دین اقدام مى‏کنند، آزادى عمل را نمى‏پذیرد. و در قرآن نیز پس از اشاره به حرکات متضادشان در ورود به حوزه ایمان و خروج از آن، با تعبیر «بشر المنافقین» هویت منافقانه‏شان معرفى گردیده است.(91) در سوره منافقون نیز بر این ویژگى آنان تأکید شده است که از ایمان به کفر باز مى‏گردند:

«ذلک بانّهم امنوا ثم کفروا».(92)

و البته دشمنى منافقان با اسلام و اقدامات گسترده و پیچیده‏شان علیه مسلمانان، چندان در قرآن توضیح داده شده است، که جاى انکار و تردید نیست.

از سوى دیگر، ارتدادى که قرآن بازگو کرده است - و در صدر اسلام مصداق داشته است - ارتدادى توأم با «عناد و لجاجت» است و مرتدان کسانى‏اند که بر حقانیت پیامبر اسلام گواه بوده و سخن حق را آشکارا درک کرده‏اند ولى در عین حال از اسلام به کفر برمى‏گردند:

«کیف یهدى اللَّه قوماً کفروا بعد ایمانهم و شهدوا انّ الرسول حق و جاءهم البیّنات».(93)

به بیان علامه طباطبایى، این ارتداد، ارتدادى از موضع طغیان و استکبار است.(94)

فضاى کلى آیات قرآن در باره ارتداد کاملاً گویاى آن است که در دوران تأسیس جامعه اسلامى، ارتداد، کاملاً «وجهه سیاسى» داشته است و به شکل «تغییر عقیده» از جانب یک فرد و بر مبناى تشخیص و تصمیم خود او انجام نمى‏شده است. بلکه حرکتى جمعى و گروهى، و با انگیزه‏هاى حق‏ستیزى و عناد توأم بوده و تحت تأثیر تحریکات و القائات دشمنان اسلام براى آسیب رساندن به جبهه ایمان صورت مى‏گرفته است.

این ویژگیها که در آیات قرآن آمده است، حکایت از آن دارد که ارتداد بدون این مشخصات، چندان اندک و یا غیر قابل اعتنا بوده است که از آن ذکرى به میان نیامده است و البته در چنین شرایطى اگر مجازات سنگین و شدیدى براى مرتدان در نظر گرفته شود، کاملاً توجیه‏پذیر بوده و به ویژه در دوران تأسیس جامعه اسلامى که هنوز پایه‏هاى عقیده و ایمان استقرار و استحکام کامل نیافته است، ضرورى است


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

حکم حکومتى ارتداد و شیوه بازشناسى آن

احکامى که از طرف پیامبر اکرم(ص) اعلام گردیده است، سه گونه است:

1- احکامى که رسول خدا فقط مأموریت «ابلاغ» آن را داشته و مستقیماً از طرف خداوند مقرر شده است، مثل وجوب نماز، زکات، حج و ...

2- احکامى که پیامبر به عنوان «قاضى»، صادر نموده و به عنوان «حکم قضایى» به قضیه خاصى مربوط است، مثل حکم به مالکیت فردى در جریان یک مخاصمه، یا حکم به اجراى حدّ یا تعزیر نسبت به یک مجرم.

3- احکامى که رسول خدا بر مبناى «رهبرى» خویش جعل نموده و ناشى از اختیارات وى در ولایت و زعامت جامعه است، مثل فرمان به جهاد با یک گروه خاص، و یا صدور دستورالعملى در باره کیفیت جمع‏آورى و مصرف مالیات.

اساس این تقسیم‏بندى از قرنها پیش مورد قبول فقها بوده است.(67) این نکته نیز مورد اذعان آنها قرار دارد که همه احکام آن حضرت در باره «عبادات»، از باب «تبلیغ» حکم الهى بوده است ولى در زمینه مسایل اجتماعى، احکامى از حضرت وجود دارد که با ابهام روبه‏رو است و باید بر اساس قرائن و شواهد، نوعِ آن مشخص شود و چه بسا فقها برداشتهاى مختلفى از آن ارائه کرده‏اند.

از جمله این موارد، سخن پیامبر است که: «هر کس زمین مرده‏اى را آباد کند، از آنِ اوست».(68) برخى فقها این حدیث را بیانگر یک «حکم الهى» دانسته‏اند که توسط پیامبر «ابلاغ» شده است. از این‏رو گفته‏اند: از نظر قانون شرع، هر کس مجاز است که به احیاى زمین بپردازد و آن را تصاحب کند، و این کار نیازى به اذن خاص از سوى حاکم اسلامى ندارد. ولى اکثریت فقها بر این عقیده‏اند که کلام رسول خدا، «حکم حکومتى» است و آن حضرت از موضع رهبرى جامعه، چنین اجازه‏اى را صادر کرده است لذا در هر عصر، امام و پیشواى آن زمان، حق دارد که مرزهاى مجاز و شرایط قانونى احیاى زمین را تعیین نموده و اعلام نماید. شیخ طوسى، ابن ادریس، محقق حلّى و علامه حلّى نظریه دوم را ترجیح داده‏اند.(69)

همچنین پیامبر در بیان دیگرى، اعلام کرد: هر کس در جنگ دشمنى را بکشد، اسباب و لوازم شخصى مقتول را مالک مى‏شود.(70) برخى مانند ابن جنید، آن را «فتوا» تلقى کرده و جنبه «کلیّت» و شمول در آن دیده‏اند.(71) ولى شیخ طوسى و علامه حلّى، آن را حکم حکومتى دانسته‏اند. شهید اول در ترجیح این دیدگاه مى‏گوید:

«این دستور در برخى جنگها صادر شده است لذا مربوط به آن بوده و قابل تعمیم نیست. به علاوه اصل اولى در باب غنیمت آن است که به همه تعلق دارد: «و اعلموا انما غنمتم من شى ...» و سخن پیامبر در باره لوازم شخصى مقتول با ظاهر آیه منافات دارد. به علاوه که چنین حکمى مى‏تواند به ترغیب و تحریض مسلمانان به قتل کفارى که اموال بیشترى به همراه دارند و بى‏اعتنایى نسبت به سرنوشت جنگ و غفلت از دشمنان بیانجامد و در نتیجه نظام جنگ را مختل نموده و یا انگیزه‏هاى مادى را در میان مجاهدان زنده کند. بر خلاف آنکه پیشواى مسلمین، با توجه به مصالح خاص و شرایط ویژه، و به شکل موردى، چنین دستورى را صادر کند.»(72)

این تحلیل به صورت کامل مورد تأیید شهید ثانى نیز قرار گرفته است.(73) شیوه استدلال فقها در این گونه موارد نشان مى‏دهد که براى تشخیص کلیّت یک قانون و یا محدودیتهاى زمانى آن بر اساس مصالح متغیّر، ابتدا باید میزان انطباق آن را با «عمومات» و اصول اولیه که در کتاب و سنت وجود دارد، در نظر گرفت، و سپس «مورد» آن حکم و شرایط ویژه مربوط به فضاى صدور حکم را بررسى کرد، و در نهایت، مصالح و مفاسدى را که بر حکم مترتب مى‏شود، ارزیابى نمود. با بررسى این سه مرحله، «ماهیت حکم» و شعاع آن را مى‏توان تشخیص داد. البته اگر نتوان بر اساس چنین بررسیهایى، حکومتى بودن حکم را احراز نمود و مورد، «مشکوک» تلقى شود، باید به سراغ قواعد دیگر رفت و برخى از فقها بر این عقیده‏اند که چون اغلب احکام صادره از پیامبر، جنبه «تبلیغى» داشته است، لذا مورد مشکوک را به «غالب» باید ملحق ساخت و در نتیجه «فتواى شرعى» و «حکم کلى الهى» تلقى کرد.(74)

اینک بر اساس این مبانى باید در باره حکم قتل مرتد تأمل نمود و ماهیت آن را تحلیل کرد. قبلاً باید توجه داشت که این کیفر، بر خلاف مجازات سرقت، زنا و محاربه در قرآن کریم ذکر نشده است. همچنین تردیدى وجود ندارد که اگر قرآن به حکمى تصریح کند، ثبات و دوام آن مسلم است.

در قرآن کریم هرچند از ارتداد به عنوان یک عمل زشت و ناپسند یاد شده و پیامدهاى زیانبار آن در دنیا و آخرت گوشزد گردیده است ولى کیفر دنیوى آن تبیین نشده است و بر عقوبت معنوى و اُخروى آن تأکید شده است:

«و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فى الدنیا و الاخرة و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون؛(75)

هر یک از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، اعمالش در دنیا و آخرت نابود مى‏شود و آنان اهل دوزخ بوده و در آن جاودانه خواهند ماند.»

در این آیه، با اینکه لحن بسیار شدیدى نسبت به مرتدان به کار گرفته شده است، ولى با آوردن قید «فیمت و هو کافر» - چنانچه در حال کفر بمیرند - اشاره شده است که راه نجات به روى آنها بسته نیست و قبل از مرگ از فرصت «رهایى از عقاب» برخوردارند و تنها در صورتى که ارتداد تا لحظه مرگ ادامه یابد و مرتد با کفر بمیرد گرفتار غضب الهى بوده و مجازات خواهد شد.(76)

متأسفانه عده‏اى از فقها در این مسأله چندان پیش آمده‏اند که گفته‏اند با توبه، نه تنها مجازات دنیوى از او ساقط نمى‏شود بلکه توبه مرتد به طور کلى در نزد خداوند غیر قابل قبول است. به گونه‏اى که این سخن به عنوان «فتواى مشهور» بین اصحاب تلقى شده است!(77) این نظریه، نمونه‏اى از موارد غفلت از قرآن در زمینه پژوهشهاى فقهى است. به خصوص که در سوره آل‏عمران به صراحت قبول توبه مرتدان مطرح شده است:

«کیف یهدى اللَّه قوماً کفروا بعد ایمانهم ... اولئک جزاؤهم اَنَّ علیهم لعنة اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین خالدین فیها لا یخفّف عنهم العذاب و لا هم ینظرون اِلّا الّذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا فان اللَّه غفور رحیم؛(78)

چگونه خداوند قومى را که پس از ایمانشان کافر شدند هدایت مى‏کند؟ ... آنان سزایشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم، همگى بر ایشان است، در آن جاودانه بمانند، نه از عذاب ایشان کاسته گردد و نه مهلت یابند. مگر کسانى که پس از آن توبه کردند و درستکارى پیشه کردند که خداوند آمرزنده مهربان است.»

به هر حال، با عدم تعیین مجازات دنیوى ارتداد در قرآن،(79) اول دستورى که در این باره وجود دارد، حکم پیامبر به «قتل مرتد» است:

«من بدّل دینه فاقتلوه؛

هر کس دینش را تغییر داد بکشیدش».(80)

این حدیث هرچند در «متون معتبر حدیثى» شیعه دیده نمى‏شود، ولى استناد به آن در «متون فقهى» شایع است.(81)

اینک این سؤال مطرح است که آیا این حکم، به عنوان یک حکم حکومتى از طرف پیامبر صادر شده است و رسول خدا به عنوان زمامدار جامعه اسلامى چنین مجازاتى را براى مرتدان تعیین کرده است و یا این کیفر، از «حدود الهى» بوده و پیامبر آن را ابلاغ کرده و به اجرا گذارده است؟


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

کیفر ارتداد، حکم حکومتى

آنچه در باره ارتداد تاکنون آوردیم، رویکردهاى مختلفى بود که از منظر دین و احکام فقهى در باره این موضوع وجود دارد و از سوى اندیشمندان مسلمان به ویژه در دوران معاصر مطرح شده است. ولى به نظر مى‏رسد که باب تحقیق و پژوهش را در باره احکام مرتد نمى‏توان مسدود دانست و این احتمال را در کاوشهاى علمى نمى‏توان نادیده گرفت که شاید زوایاى نادیده و نکات ناشنیده‏اى باقى مانده است که با تأمل بیشتر بتوان بدان دست یافت، بدون شک روح اجتهاد در لابه‏لاى همین عرصه‏هاى جدید، پویایى و شکوفایى پیدا مى‏کند. از این‏رو طرح احتمالات و ارائه فرضیه‏هایى که حتى امروزه اتقان و استحکام لازم در آنها دیده نمى‏شود، مى‏تواند در راستاى یک تلاش علمى، و براى به ثمر نشستن یک بحث جامع، سودمند و مفید تلقى شود.

نظریه‏اى که اینک در باب احکام ارتداد مطرح مى‏شود، در «حد یک احتمال» است که براى تأیید آن، شواهد و قرائنى گردآورى شده است و تلاش شده که در چارچوب موازین مورد قبول فقهى، سازماندهى و تقریر گردد.

اساس این فرضیه آن است که آیا عقوبت مرتد را به عنوان «تعزیر» مى‏توان شناخت و آن را از باب حدود خارج ساخت و در نتیجه احکام منصوص مرتد را «حکم ولایى» به حساب آورد؟

در آغاز به توضیح «حکم ولایى» مى‏پردازیم، و سپس «ملاکهاى تشخیص حکم ولایى» را مطرح کرده و به «تطبیق» آنها با کیفر مرتد اقدام مى‏کنیم و در نهایت مؤیدات بیرونى آن را عرضه مى‏نماییم.


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

ارتداد، به «تعدى به حقوق دیگران»

در این گرایش، ارتداد، به «تعدى به حقوق دیگران» تعبیر و تفسیر مى‏شود و از این زاویه، آثار زیانبار آن در «جامعه» مورد توجه قرار مى‏گیرد، زیرا ارتداد، محیط پاک عقیده و ایمان را آلوده مى‏سازد و از این نظر جامعه را در معرض تباهى قرار مى‏دهد. و با توجه به اینکه «ایمان» و عقیده، نقش بنیادین در رفتار و اخلاق انسانها دارد، از این‏رو مرتد نه تنها خود را به شقاوت مى‏افکند، بلکه با آشکار کردن انحراف خویش، دیگران را نیز در معرض سقوط فکرى و اخلاقى قرار مى‏دهد:

«آزادى انسانها نباید موجب تجاوز به حقوق دیگران شود و بر این اساس تجاهر به ارتداد و فسق و پرده‏درى و هتک مقدسات مردم و تضییع حقوق آنان و آلوده کردن محیط سالم جامعه به حکم عقل و شرع ممنوع است. شخص مسلمان سابقه‏دار در اسلام اگر علناً مرتد شود و مقدسات دینى را زیر سؤال ببرد همچون غده سرطانى خواهد بود که به تدریج به پیکر سالم جامعه سرایت مى‏کند و چه بسا از بعضى توطئه‏هاى سیاسى علیه اسلام و جامعه مسلمین حکایت مى‏کند و در حقیقت محارب با آنان است.»(21)

علامه سید محمدحسین فضل‏اللَّه هم با تأکید بر اینکه احکام مرتد، آزادى فکرى را دچار محدودیت نمى‏سازد و فضاى گفتگو در باره مسایل اعتقادى را ضیق نمى‏کند، به سراغ این فلسفه اجتماعى - سیاسى مى‏رود که حساسیت اسلام نسبت به ارتداد، از حساسیت اسلام نسبت به هویت جامعه اسلامى برمى‏خیزد. زیرا در چنین جامعه‏اى، «اظهار اسلام» به معنى «التزام» به نظمى خاص و پذیرش هویتى ویژه است. از این‏رو متقابلاً ارتداد:

«نوعى سرکشى و عصیان بر هویت عمومى جامعه به شمار مى‏آید که موجب اخلال در آرامش جامعه مى‏شود. و البته شورش بر جامعه، در دائره «خیانت بزرگ» قرار مى‏گیرد.»(22)


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

آثار ارتداد بر دولت اسلامى

در این گرایش، آثار ارتداد بر دولت اسلامى مورد توجه قرار مى‏گیرد. مثلاً عبدالقادر عودة، ارتداد را از زاویه تهدیدى که براى حکومت اسلامى دارد و آن را در معرض فروپاشى قرار مى‏دهد،(17) ارزیابى کرده است. وى مى‏گوید در همه نظامهاى سیاسى، اقدام براى «براندازى»جرم است، و چون در نظام سیاسى اسلام، عقیده دینى، پایه و اساس آن را تشکیل مى‏دهد، از این‏رو، «ارتداد» اقدام براى براندازى تلقى مى‏شود. در حقیقت، همه نظامهاى حقوقى - و از آن جمله اسلام - اتفاق نظر دارند که براندازى، اقدامى مجرمانه و قابل تعقیب و مجازات است، و آنچه بین اسلام و قوانین امروزى تفاوت مى‏کند، تحلیلشان از موضوع ارتداد است که از نظر فقه اسلامى، مصداق براندازى شمرده مى‏شود، زیرا مکتب، زیربناى نظام اسلامى است و براى پاسدارى از «کیان نظام»، به ناچار باید جلوى ارتداد را گرفت، ولى در نظامهاى سیاسى دیگر، چون دین نقشى در نظام اجتماعى ندارد و دولت صرفاً بر مبناى قوانین بشرى شکل مى‏گیرد، لذا تغییر عقیده دینى براندازى به حساب نیامده و منع قانونى ندارد. ولى به هر حال در آن نظامها هم نسبت به تفکرى که اساس نظم اجتماعى مقبول را مورد تهدید قرار مى‏ دهد، چنین حساسیتى وجود دارد و با آن برخورد مى‏شود.(18) نتیجه این تحلیل آن است که ارتداد صرفاً در «نظام اسلامى» جرم شمرده مى‏شود و از آن نظر که ارکان دولت اسلامى را سست مى‏کند قابل تعقیب است‏(19) و لذا نباید آن را از نوع رفتارى که به طور کلى «حقوق دیگران» را مورد مخاطره قرار مى‏دهد از قبیل «دزدى» به حساب آورد، زیرا این گونه اقدامات در هر جامعه‏اى، ممنوع بوده و قابل پیگرد مى‏باشد یعنى «نوع حکومت» بر «جرم» تأثیرى نمى‏گذارد.

ظاهراً استاد علامه شهید مطهرى نیز به همین نکته توجه داشته‏اند که در یادداشتهاى خود در پاسخ به اینکه «جایز القتل بودن مرتد فطرى چگونه با آزادى عقیده سازگار است؟» آورده‏اند:

«این، ظاهراً از شؤون حکومت اسلامى است، یعنى از آن جهت که اسلام یک حکومت است و اجتماع به نوبه خود مصالحى دارد. آنجا که حکومت اسلامى نیست، چنین حکمى هم نیست.»(20)

کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی