انعطاف‏پذیرى کیفر مرتد در روایات

برخورد با مجرمانى که در نظم جامعه اخلال به وجود مى‏آورند، و یا امنیت اجتماعى را دچار مخاطره مى‏سازند و یا به نوامیس دیگران تعدّى مى‏نمایند، تحت عنوان محارب، مفسد، سارق، و عناوینى از این دست، کار دشوارى نیست. در این بخش، کافى است دولت اسلامى، سرنخهاى فساد را شناسایى و عناصر شرور را دستگیر و به کیفر برساند. این گونه مفاسد، چون زندگى عادى مردم را ناگوار و تلخ مى‏سازد، لذا اقدام براى مقابله با آنها، معمولاً در جهت خواست عمومى جامعه است و حتى کسانى که صرفاً به عیش دنیوى خویش مشغولند، با آن به مخالفت نمى‏پردازند، از این‏رو دستگاه قضایى کیفرهاى مقرر را به اجرا مى‏گذارد و غالباً دغدغه و نگرانى از عوارض و پیامدهاى ناگوار آن ندارد، ولى در بخش دیگرى از جرمها، که زندگى عادى مردم را با اخلال مواجه نمى‏سازد و یا حداقل آثار منفى آن براى مردم ملموس و مستقیم نیست و بیشتر جنبه اعتقادى و دینى دارد، به اجرا گذاردن کیفرهاى مقرر، و از بین بردن مفاسد، دشوارتر بوده و نیازمند تشخیص صحیح از جامعه، و درک درست از بازتابها و آثار هر گونه اقدام است. در این زمینه حکومت اسلامى نمى‏تواند خود را فارغ از عوارض احتمالى

اجراى حکم دانسته و مسؤولیت خویش را به «اجراى حکم» منحصر نماید.

روایت معتبرى از حضرت رسول اکرم(ص) وجود دارد که حضرت فرمود: خوش ندارم که بگویند: محمد از عده‏اى کمک گرفت و بر دشمنان خود پیروز گشت. ولى بعد از آن یاران خود را به قتل رساند، و اگر چنین نبود گردن گروه زیادى را مى‏زدم:

«لو لا انى اکره ان یقال: ان محمداً استعان بقوم حتى اذا ظفر بعدوه قتلهم لَضربتُ اعناق قوم کثیر.»(123)

در اینجا پیامبر به کسانى اشاره دارد که «استحقاق قتل» دارند ولى حضرت به دلیل برخى عکس‏العملها و قضاوتهاى ناروا، از مجازات و کیفر آنها صرف نظر کرده است. روشن است که این «قوم کثیر» اعمالى مانند «زناى محصنه» مرتکب نشده‏اند که مجازاتشان مرگ باشد و اجراى حد در حقشان، دشوار باشد، بلکه این سخن ناظر به جریانات اعتقادى و سیاسى است که در اثر فساد عقیدتى و ماجراجویى‏هاى پنهانى، سزاوار قتل بوده‏اند. نکته مهم این گفتار، اعتناى حضرت به اوضاع و احوال اجتماعى براى تصمیم‏گیرى در مجازات این گروه است. یعنى حضرت خود را صرفاً در موضع اجراى حکم نمى‏بیند بلکه بر مبناى ارزیابى از مصالح اسلام و جامعه اسلامى مبادرت به تصمیم‏گیرى مى‏کند. مصالحى که نمى‏توان همیشه آن را یکسان و لایتغیر دانست.

قابل توجه است که ائمه(ع) نیز در شرایطى که به اجرا در آوردن یک مجازات، جنبه مذهبى به خود مى‏گرفت، و مى‏توانست عوارض ناگوارى را براى مکتب اهل بیت در پى داشته باشد، اجازه اقدام نمى‏دانند و حتى از قتل افراد مهدورالدم جلوگیرى مى‏کردند.(124)

در نظر گرفتن این گونه محاسبات، در اجراى چنین کیفرهایى که از حساسیتهاى اجتماعى و دینى برخوردار است، ضرورتى است که باید توسط حاکم بصیر و دوراندیش جامعه اسلامى تأمین گردد.

اگر حکمى مستقیماً با شرایط اجتماعى جامعه در رابطه باشد و زمینه‏هاى فرهنگى و سیاسى جامعه بر آن تأثیر گذارد قهراً از دوام و ثبات برخوردار نخواهد بود و قهراً ولایى بودن حکم را نمى‏توان منتفى دانست.

یکى از علماى معاصر با طرح این نظریه که ارتداد، به ویژه در مرتد فطرى داراى بار سیاسى در جامعه است و باید آن را نوعى بیمارى دانست که چه بسا در اثر بى‏اعتنایى شیوع یافته و به اقتدار دولت اسلامى آسیب مى‏رساند، مى‏گوید:

«چه بسا اصل حکم قتل مرتد، حکم ولایى و حکومتى باشد که باید در اجراى آن شرایط زمان و محیط را مراعات کرد. در نامه امام رضا(ع) به مأمون آمده است: لا یحلّ قتل احد من النصاب و الکفار من دار التقیة الا قاتل او ساع فى فساد و ذلک اذا لم تخف على نفسک و على اصحابک؛(125)

کشتن هیچ یک از ناصبیان و کافران در محیط تقیه جایز نیست، مگر فردى که قاتل باشد یا فسادآفرینى کند و آن هم به شرط آنکه بر جان خود و یارانت احساس خطر نکنى.»(126)

البته سند این روایت از جنبه‏هاى مختلف قابل تحقیق و بررسى است‏(127) که در اینجا نمى‏توان بدان پرداخت، ولى از نظر دلالت باید تأمل کرد که آیا از مضمون آن «ولایى بودن حکم مرتد» استفاده مى‏شود؟ اولین شبهه این است که بین اجراى «حکم مرتد»، با «محیط تقیّه»، چه رابطه‏اى وجود دارد و چرا در شرایط تقیّه، این حکم متوقف مى‏شود؟ مگر نه این است که اهل سنت نیز مجازات مرتد را قبول دارند، پس چرا در دارالتقیه، این حکمِ مورد وفاق، متوقف مى‏شود؟ سپس باید پرسید که اگر موضوع حکم، «مرتد» است، پس چرا از تعبیر عام «کافر» استفاده شده است؟ ضمناً اگر قتل مرتد، حکم ولایى است، چرا در محیط تقیه، به طور کلى «ممنوع» اعلام شده و تعبیر «لا یجوز» و «لا یحل» در باره آن به کار رفته است؟ مگر نه این است که اگر شرایط زمانى و محیط مساعد باشد، اجراى حکم از سوى حاکم اسلامى بلامانع است؟ پس در این صورت قاعدتاً از تعبیر «لا یجب» باید استفاده شود.

به نظر مى‏رسد که این روایت، اساساً ناظر به مسأله «مرتد» نیست و ریشه اصلى خطایى که به این برداشت ناصواب انجامیده است، تقطیع روایت، و بى‏توجهى به جمله قبل این فقره از حدیث است. در این قسمت از روایت طولانى امام رضا(ع) موضوع «جهاد» مطرح شده است و حضرت از جهاد ابتدایى با کفار در شرایطى که امام عادل حضور ندارد - دارالتقیه - نهى فرموده است، و سپس قتل کفار مفسد و قاتل را خارج از آن حکم دانسته است:

«و الجهاد واجب مع الامام العدل و من قتل دون ماله فهو شهید و لا یجوز قتل احد من الکفار و النصاب فى دارالتقیة الا قاتل او ساع فى فساد.»(128)

با توجه به صدر حدیث، نهى از «قتل کفار»، نهى از جنگیدن با آنهاست که تحت عنوان «جهاد» مطرح مى‏شود. بر اساس این برداشت، «لا یجوز» به معنى واقعى خود به کار رفته است، چون جهاد بدون امام عادل و در دارالتقیه، جایز نیست، و «کفار» نیز در معنى عام خود استعمال شده و ضرورتى براى آنکه به «مصادیق نادر» آن یعنى «مرتدان» حمل شود وجود ندارد. و در این صورت روایت از دلالت بر توقف اجراى حکم مرتد در عصر غیبت، بیگانه است.


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

انعطاف‏پذیرى کیفر مرتد در قرآن

در قرآن کریم، اشاره‏اى به انعطاف‏پذیرى حکم مرتد، به چشم مى‏خورد، زیرا مجازات برخى مرتدان «قابل گذشت» دانسته شده است. در سوره توبه، پس از بیان فتنه منافقان، آمده است:

«لا تعتذروا قد کفرتم بعد ایمانکم، إِنّ نَعف عن طائفة منکم نعذب طائفة بانهم کانوا مجرمین؛(119)

عذر نیاورید، شما بعد از ایمانتان کافر شده‏اید، اگر از گروهى از شما درگذریم گروهى دیگر را عذاب خواهیم کرد چرا که آنان تبهکار بودند.»

فتنه‏اى که در این آیات بدان اشاره شده در حدى بوده است که موجب «کفر بعد ایمان» - ارتداد - گردیده و پیامبر به آنان اعلام نموده است که هرچند ممکن است عداه‏اى از آنان بخشیده شوند ولى عده‏اى دیگر به دلیل آنکه «مجرم»اند کیفر خواهند شد. در آیات بعد نیز خداوند از کفر پس از اسلام آنها پرده برداشته است:

«و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد اسلامهم.»(120)

برداشت برخى مفسّران مانند علامه طباطبایى آن است که مقصود از «عفو» در این آیه، «صرف نظر از کیفر دنیوى» است که به خاطر رعایت مصالح دینى انجام شده است‏(121) و آیه ناظر به «عفو اخروى» نیست، زیرا عفو از عذاب اخروى در صورت توبه براى همه امکان‏پذیر است و اختصاص به گروهى از آنان ندارد. به خصوص که خداوند در همین آیات، همه آنان را به توبه فرا خوانده است:

«فان یتوبوایک خیراً لهم.»(122)

مى‏توان افزود که جمله «لا تعتذروا» نیز مى‏فهماند که منافقان، پس از برملا شدن فتنه‏شان، در محضر رسول خدا عذرخواهى مى‏کردند، و البته «عذرخواهى از رهبر» و رییس جامعه، غیر از «توبه از پیشگاه الهى» است، آنها نگران برخورد پیامبر بودند و آمده بودند تا با عذرخواهى خویش، از مؤاخذه حضرت نجات یابند.

نتیجه این برداشت تفسیرى آن است که ارتداد حتى اگر منشأ عملى داشته باشد و از فتنه علیه اسلام ناشى شود، باز هم مجازات دنیوى آن جنبه قطعى ندارد و به اجرا در آمدن مجازات، به صلاحدید رسول اکرم و مساعد بودن زمینه‏هاى اجتماعى و سیاسى، بستگى دارد.

از تقسیمى که براى جماعت مرتدان در این آیه ذکر شده، و علتى که براى کیفر یک گروه از آنان بیان شده است: «نعذّب طائفة بانهم کانوا مجرمین» مى‏توان استفاده کرد که مرتدان «دو گروه‏اند» و یک گروه از آنان «مجرم‏اند». هرچند به کا بردن تعبیر «عفو» براى گروه دیگر آنان نیز حکایت از آن دارد که ایشان نیز «قابل مؤاخذه‏اند»، ولى ملاک تفصیل: «بأنهم کانوا مجرمین» گویاى آن است که این جرم «صرف ارتداد» که در همه آنان مشترکاً وجود داشته، نیست. بلکه عناصرى از مرتدان و منافقان که نقش برجسته‏ترى داشته، و علم و اراده در اقداماتشان بیشتر تأثیر داشته است، به عنوان «مجرم» مورد تعقیب و مجازات قرار مى‏گیرند. و به هر حال لحن این آیه، انعطاف‏پذیرى مجازات مرتد را مى‏رساند.


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

تعبیرات فقها در باره کیفر مرتد

امروزه در فقه شیعه معمولاً احکام مرتد، تحت عنوان «حد مرتد» مطرح مى‏شود(118)، ولى مراجعه به متون فقهى گذشتگان نشان مى‏دهد که در شیوه فقهاى اعصار گذشته، چنین تعبیرى رایج نبوده و به ویژه چون آنان به حفظ تعبیرات روایى، مقیّد بودند، غالباً از تعبیرات جایگزین استفاد نمى‏کردند. مثلاً شیخ صدوق در «مقنع»، در حالى که در باب حدود، حد سرقت زنا، شرب خمر و قذف را مطرح کرده است، از حد مرتد سخنى به میان نیاورده است. همچنین شیخ مفید در «مقنعه»، در باب الحدود، نامى از حد مرتد نبرده است. ابوالصلاح حلبى نیز در «الکافى»، احکام مرتد را در ردیف «حدود» ذکر نکرده است. شیخ طوسى در «النهایه»، در کتاب الحدود از تعبیر حد، در باره احکام مرتد استفاده نکرده است.

در باب الحدود از «مراسم» سلار، «اصباح» صهرشتى، «غنیه» ابن‏زهره، بحث «احکام مرتد» دیده نمى‏شود. و از همه صریح‏تر کلام پیشواى فقاهت، محقق حلى است که به صراحت عقوبت مرتد را «تعزیر» دانسته، و آن را از حدود خارج ساخته است. وى در ابتداى حدود شرایع مى‏نویسد:

«هرچه که داراى کیفر مقدّر و تعیین شده‏اى باشد، «حدّ» است و هرچه این گونه نباشد، «تعزیر» نامیده مى‏شود. اسباب اوّلى [حد] شش‏تاست: زنا و آنچه که به دنبال آن مى‏آید، قذف، شرب خمر، سرقت، و راهزنى. و اسباب دوّمى [تعزیر] چهارتاست: بغى، ارتداد، اتیان البهیمة، انجام محرمات دیگر».


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

ماهیّت تعزیرى حکم مرتد

در مراجعه به منابع فقهى، و نیز در مرور متون فتوایى و یا آراى دانشمندان اسلامى، شواهدى وجود دارد که «ماهیّت تعزیرى» کیفر مرتد را «تأیید» مى‏کند:

1- به کار نگرفتن تعبیر «حدّ» در روایات:

در روایاتى که مجازات جرمهایى مانند سرقت، زنا، لواط و قذف بیان شده است، استفاده از تعبیر «حد» شایع است و معمولاً از کیفر آنها با این تعبیر یاد شده است، ولى استقصاى روایاتى که در باره کیفر مرتد وجود دارد و طى ابواب مختلف در وسائل الشیعه گردآورى شده است، نشان مى‏دهد که در هیچ موردى از تعبیر، «حد» در مورد «مرتد» به کار نرفته است. البته برخى محدثین بر طبق برداشت خود از این روایات، عنوان حد را در سرفصل دسته‏بندى‏هاى خود قرار داده‏اند، ولى در متن روایات چنین تعبیرى به چشم نمى‏خورد. آیا این رویّه با عنایت و توجه خاص ائمه(ع) توأم نبوده است؟ و به هر حال چگونه مى‏توان ادعا کرد که احکام خاص حدود، کیفر مرتد را نیز در بر مى‏گیرد؟ مثلاً اگر «حدود» تعطیل‏ناپذیر است‏(115) و تأخیر و مسامحه در اجراى آن روا نیست،(116) و پس از وصول به امام، قابل شفاعت نمى‏باشد،(117) آیا این گونه احکام را از «حدود» به «مجازات مرتد» مى‏توان تعمیم داد؟


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

شرایط مختلف ارتداد

ثبات و دوام هر حکم، بستگى به ثبات موضوع آن دارد و اگر موضوع در شرایط مختلف، دستخوش دگرگونى شود، حکم خود را نیز در معرض تغییر قرار مى‏دهد.

ارتداد از موضوعاتى است که در شرایط گوناگون فرهنگى و اجتماعى، داراى تقسیمات مختلفى است و هر یک از اقسام آن، داراى تأثیر خاصى است. مثلاً:

- ارتداد گاه در حدّ «شک و تردید» در اصول عقاید اظهار مى‏شود و گاه به «نفى و انکار» آنها مى‏انجامد.

- شخص مرتد، گاه در اثر «جهل و نادانى»، به انکار مى‏پردازد، و گاه با علم و آگاهى، از قبول حق سرباز مى‏زند.

- ارتداد گاه جنبه شخصى داشته و گاه به شکل گروهى و جمعى انجام مى‏شود.

- ارتداد گاه ریشه‏هاى فکرى داشته و از شبهات برمى‏خیزد و گاه ناشى از جریانات سیاسى‏است.

- ارتداد گاه در دوران تأسیس جامعه اسلامى است، و گاه در زمان تثبیت صورت مى‏گیرد.

- شخص مرتد گاه در میان مسلمانان و فضاى اسلامى رشد یافته، و گاه در میان کفار زندگى کرده و تأثیر پذیرفته است.

- ارتداد گاه در عصر حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامى است و گاه در زمان قبض ید حاکم اسلامى.

- شخص مرتد گاه با اقدامات عملى اهانت‏آمیز، ارتداد خود را آشکار مى‏کند و گاه با زبان بازگشت خود را اعلام مى‏دارد.

- مرتد گاه با ارتداد، عملاً هم به اقدام علیه حاکمیّت اسلامى برمى‏خیزد، و گاه بر میثاق خود پایدار مى‏ماند.

- ارتداد گاه به قصد خروج از اسلام، اظهار مسلمانى کرده است، و گاه اسلام را به عنوان آئین و مکتب خود پذیرفته بوده است.

- ارتداد گاه ریشه در فتنه دشمنان اسلام داشته و توسط معاندان بیرونى هدایت مى‏شود، و گاه صرفاً جنبه داخلى دارد.

- مرتد گاه در موقعیت خاصى قرار دارد که ارتدادش تأثیرگذار است و گاه ارتداد او تأثیرى در جامعه ایجاد نمى‏کند.

و ...

اصلِ عقلى و عقلایى لزوم تطابق بین جرم و کیفر، ایجاب مى‏کند که نوعى انعطاف‏پذیرى در کیفر مرتد با توجه به این گونه تفاوتها و تغییرها وجود داشته باشد. از این‏رو حمل نصّ نبوى بر کلیه این حالات و بى‏اثر دانستن کلیه این قیود، دشوار مى‏نماید. البته آنچه که در روایات اهل بیت علیهم‏السلام وارد شده است، شرح و تفصیل همان حکمى است که از سوى پیامبر اکرم(ص) اعلام شده است.

به علاوه این سؤال نیز به ذهن خطور مى‏کند که آیا در اجراى این حکم، رعایت مصلحت جامعه اسلامى، ضرورى است یا نه؟ بدون شک شرایط دوران تأسیس دولت اسلامى توسط رسول اکرم، فتنه‏هاى کفار و مشرکان براى نابودى اسلام، شگردهاى منافقین براى رواج دادن ارتداد، پیوستن مرتدان به سپاه دشمنان اسلام، وجود این حکم را در آن محیط و شرایط توجیه مى‏نمود و بلکه آن را ضرورى مى‏شمرد، ولى آیا «تعبداً» مى‏توان گفت که این «مصلحت» در همه محیطها و در تمامى شرایط، بدون تغییر باقى مى‏ماند؟ اگر تأمین مصلحت اسلام و جامعه اسلامى، در شرایط فکرى و اجتماعى گوناگون، راهکارهاى متفاوتى داشته باشد، قهراً باید حاکم اسلامى از این اختیار برخوردار باشد که با شناخت صحیح از محیط فرهنگى و اجتماعى خود، و بر اساس قواعد و موازینى که در فقه اسلام آمده است، مجازات مناسب مرتدان را تشخیص داده و «تعیین» نماید.

خوشبختانه فقهاى اسلامى، در تحلیل نصوص دینى، عنصر مصلحت را مورد توجه قرار داده‏اند و گاه بر مبناى آن حکمى را «مقیّد» دیده‏اند و لذا با تغییر مصلحت و عوض شدن شرایط، راه تغییر حکم را باز گذارده‏اند. مثلاً علامه محقق آقا ضیاءالدین عراقى پس از آنکه «اظهار شهادتین» را به جهت آنکه حکایت از «اعتقاد» دارد، سبب مسلمان شدن مى‏داند، و لذا با علم به خلاف، شهادتین را بدون اثر مى‏داند، اضافه مى‏کند:

«در صدر اسلام که بر منافقین، حکم مسلمانى مترتب مى‏شد - هرچند که اعتقاد نداشتند - صرفاً به خاطر «مصلحت» بود تا جامعه اسلامى آسیبى نبیند و عدد مسلمانان افزایش یابد، نه اینکه آنان واقعاً مسلمان بوده‏اند.»(102)

فقهایى مانند محقق عراقى، صاحب عروة الوثقى‏(103) و صاحب جواهر،(104) که اظهار شهادتین را با یقین به کذب و ادعاى خلاف، موجب مسلمانى نمى‏دانند، «حکم به اسلام» منافقانى که یقین به کذب آنها وجود دارد را در جهت «رعایت مصلحت» جامعه اسلامى تفسیر مى‏کنند. و بدین وسیله سخنان کسانى را که منافقان را مسلمان مى‏دانند و به «رفتار پیامبر» با ایشان تمسک مى‏کنند،(105) پاسخ مى‏دهند. از نظر آنان رفتار پیامبر و حکم به مسلمانى آنها در صدر اسلام، قابل تردید نیست، ولى از این رفتار یک قاعده کلى نمى‏توان استنتاج کرد، بلکه باید آن را در محدوده مصالح آن دوره و عوارضى که بر طرد آنها از میان مسلمانان مترتب مى‏شده است، ارزیابى کرد. سخن شیخ انصارى در این باب شنیدنى است.(106)

در اینجا با پرهیز از داورى پیرامون اسلام یا کفر منافقان، تنها خاطرنشان مى‏شود که در موضوع مهم احکام اسلام یا کفر، «نقش مصلحت» را به طور کلى نمى‏توان نادیده گرفت، چه اینکه در فقه نیز مورد توجه و بحث قرار گرفته است.

نمونه دیگر این نگرش در محدود ساختن یک حکم به مصالح خاص عصر و شرایط ویژه محیط، در اظهار نظر پاره‏اى از محدثین و فقها پیرامون رفتار امیرالمؤمنین با «اهل بغى» دیده مى‏شود، زیرا آن حضرت «راه توبه» را براى آنان باز گذارده بود و بدون استفصال از اینکه مسلمان‏زاده یا کافرزاده‏اند، توبه هر یک از آنان را پذیرفته، و مانند بقیه مسلمانان با ایشان رفتار مى‏کرد. در این باره علامه محمدتقى مجلسى مى‏گوید:

«حضرت على(ع) توبه خوارج را مى‏پذیرفت با اینکه آنان از سرسخت‏ترین کفار و پلیدترینشان بودند و آن حضرت از سابقه آنان که اصالتاً مسلمان و یا کافر بودند سؤال نمى‏کردند و به ارتداد فطرى یا ملى آنها توجهى نداشت. و چه بسا گفته شود که اوضاع، در آغاز اسلام با دوره‏هاى بعد فرق داشته است، زیرا در آن دوره، مردم تازه با اسلام آشنا شده بودند و اگر با آنان این گونه با شدت برخورد مى‏شد، هیچ کس باقى نمى‏ماند.»(107)

صاحب جواهر نیز در کتاب الجهاد، این نوع انعطاف‏پذیرى را در باره احکام مرتد پذیرفته است. وى در عین حال که شورشگران بر امام معصوم را «مرتد» مى‏داند و بسیارى از آنها را در زمان امیرالمؤمنین «مرتد فطرى» مى‏داند - که امکان توبه برایشان وجود ندارد و حکم قتل در باره آنها باید اجرا شود - ولى مى‏پذیرد که امام(ع) از کیفر آنان صرف نظر کرد و چه بسا «شبهه» را در حق آنها، «عذر» به حساب آورد.(108)

این تحلیل فقهى از محققى مانند صاحب جواهر نشان مى‏دهد که در سخت‏ترین شرایط ارتداد، که مرتدان سر به طغیان برداشته و در برابر امام معصوم دست به شمشیر برداشته‏اند، باز هم ممکن است به جهت برخى عوامل فرهنگى یا اجتماعى، مورد مجازات قرار نگرفته، و یا کیفر آنها تقلیل یابد.

شهید ثانى، این موضوع را به شکل روشن‏ترى مطرح کرده است. وى مى‏گوید:

«از نظر فقه، «بغاة» کافران مرتدند، ولى از آنان حتى‏الامکان درخواست بازگشت به اسلام مى‏شود. و اگر اشکال شود که ارتداد آنان فطرى است و در فقه شیعه توبه مرتد فطرى پذیرفته نیست، جواب مى‏گوییم: امیرالمؤمنین توبه خوارج را که در رأس بغاة بودند پذیرفت و برخورد حضرت نشان مى‏دهد که این نوع مرتدان، حکم خاصى دارند و ممکن است علت آن علاوه بر نص، نفوذ شک و شبهه در اندیشه و قلب آنها باشد.»(109)

محقق کرکى نیز در این بحث، به همین شکل وارد شده است.(110) این فقهاى بزرگ تلاش کرده‏اند تا برخورد حضرت با گروهى از مرتدان را مبناى استخراج یک «قاعده کلى» قرار دهند و در اثر چنین نگاهى به سیره حضرت على(ع) انعطاف‏پذیرى کیفر مرتد را در اثر رواج شبهات و رسوخ تردیدها که گاه منشأ پدید آمدن جریانات وسیع مخالفت در جامعه اسلامى مى‏شود، مورد توجه قرار داده‏اند. شاید بر مبناى همین اشارات، برخى علماى معاصر را بدینجا رسانده است که ارتداد دسته جمعى در اثر مسموم بودن فضاى فکرى جامعه را، مشمول احکام فقهى ارتدادندانند:

«اگر ارتداد مرتد فطرى در اثر شبهه‏اى بوده است که برایش به وجود آمده و در راه اعتقادش، مانع ایجاد کرده است، توبه او پذیرفته مى‏شود. به علاوه در باره ارتداد دسته جمعى و گروهى هم نمى‏توان کیفر ارتداد را جارى دانست، زیرا این گونه تغییر موضعها، معمولاً جنبه عادى و طبیعى در تغییر عقاید ندارد و غالباً برخاسته از جو فکرى جامعه و فضاى مسمومى است که بسیارى از مردم را تحت تأثیر قرار داده و به انحراف مى‏کشاند. در چنین فضایى نمى‏توان بر حفظ دین و عقیده اطمینان یافت.»(111)

در مجموع این بحث را چنین مى‏توان به پایان رساند که با توجه به قرائن مختلفى که در زمینه کیفر مرتد وجود دارد، باید به بررسى «ماهیّت این حکم» پرداخت و در این بررسى از:

- فضاى صدور حکم قتل مرتد که در آیات قرآن به شکل کاملاً شفّاف مطرح شده است،

- قواعد اولیه‏اى که در زمینه ارتداد مى‏تواند مورد استناد قرار گیرد،

- و شرایط مختلفى که ارتداد در آن رخ مى‏دهد،

کمک گرفت. این قرائن ما را به نظریه حکومتى بودن کیفر مرتد مى‏رساند و به آن جنبه «تعزیرى» مى‏بخشد. تعزیر «کیفر متغیّرى» است که با توجه به «شرایط خاص جرم»، از سوى امام مسلمین مشخص مى‏شود. و نه تنها «کمیت و میزان» آن به تشخیص حاکم بستگى دارد، بلکه اصل اجراى آن نیز به نظر امام واگذار شده است.(112) و در شرایطى که مصلحتى در تعزیر وجود نداشته باشد، از آن صرف‏نظر مى‏شود.(113) و بدین وسیله تعزیرات، از حدود، تمایز پیدا مى‏کنند، البته تفاوتهاى دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد.(114)

علاوه بر اینکه بررسى ماهوى کیفر و مرتد، این نظریه را تأیید مى‏کند، شواهد دیگرى نیز مى‏توان براى آن ارائه کرد، که فصل بعد متکفّل بیان آنهاست


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی