اهداف تعالیم و تربیت از دیدگاه امام خمینی (ره)

«اهداف تعالیم و تربیت»

از دیدگاه امام خمینی (ره) همه عالم مدرسه بشر برای تعلیم و تهذیب است. گستره آموزش و پرورش از این منظر فراتر از محدوده مدارس و دانشگاه ها خواهد بود و شناسایی اهداف تعلیم و تریت منحصر به شناخت اهداف نهادهای رسمی تعلیم و تربیت نمی شود. به همین جهت مناسب است اهداف تعلیم و تربیت را به گونه ای مطرح ساخت که همزمان راهنمای افراد و نهادهای مختلفی همچون آموزش و پرورش، آموزش عالی، رادیو و تلوزیون، مطبوعات، حوزه های علمیه و... قرار گیرد.

پیش از این مقداری درباره اهداف اجتماعی تعلیم و تربیت سخن گفتیم اکنون با طبقه بندی اهداف می کوشیم جایگاه هر یک از اهداف فردی و اجتماعی را در طرحی کلی اهداف روشن سازیم. هدف هر فعالیت آگاهانه می تواند یکی از این دو حالت را داشته باشد:

1- مطلوب لنفسه.

2- مطلوب لغیره.

اموری که مطلوبیت آنها جنبه مقدمی، واسطی و ابزاری نداشته باشد مطلوب لنفسه هستند و هر چه که به سبب وسیله و واسطه شدن برای تحقق امری دیگر مطلوب قلمداد شود، مطلوب لغیره است. بنابراین اگر سلسله ای از اهداف را در نظر بگیریم که هر کدام وسیله دستیابی به هدف بالاتر باشد تمامی عناصر این سلسله مشمول تعریف هدف لغیره یا هدف واسطی خواهند بود و فقط هدفی که در بالاترین مرتبه سلسله قرار می گیرد هدف لنفسه است که آن را هدف غایی می خوانیم.

ویژگی های هدف غایی:

هدف غایی نیز مانند هر هدف دیگری باید قابل شناخت و دستیابی باشد. افزون بر این چون هدف غایی تعلیم و تربیت در حقیقت هدف همه انسان هاست در نتیجه دستیابی به آن باید همگانی باشد یعنی برای همه انسان ها دست یافتن به ان امکان پذیر باشد. اهداف دیگر ممکن است متعلق به گروه سنی خاصی باشد و یا در شرایطی خاص قابل پیگیری باشد ولی هدف غایی باید همگانی باشد و در همه زمان ها و مکان ها قابل وصول باشد. بی آنکه همگانی بودن و همه زمانی بودن هدف غایی فراهم آید ناگزیر باید هدف غایی را هدفی فردی بدانیم یعنی هدف غایی تعلیم و تربیت باید به گونه ای باشد که پیگیری آن وابسته به اموری خارج از اراده و توانایی فرد نباشد. زیرا اگر رسیدن به هدفی فقط در شرایط خاصی، مثلاً فراهم بودن شرایط اجتماعی خاصی، امکان پذیر باشد کسانی که در آن شرایط اجتماعی قرار ندارند از رسیدن به آن هدف محروم و مأیوس خواهند بود. چنین هدفی همگانی نخواهد بود و در نتیجه نمی تواند هدف غایی تعلیم و تربیت باشد. یکی از ویژگی‌های هدف غایی حیات و به تبع آن هدف غایی تعلیم و تربیت این است که به زندگی انسان معنا می بخشد و برای ادامه حیات انگیزه فراهم می کند بنابراین هدف غایی باید چنان باد که تا واپسین دم حیات انسان به دنبال آن باشد. ممکن است گفته شود بنابراین هدف غایی امری است که هیچگاه به آن نمی رسیم. در پاسخ می گوییم هدف غایی را باید چنان تعریف کرد که در عین قابل دستیابی بودن نقطه ای محدود نباشد، چرا که اگر نقطه‌ای محدود و بدون دامنه باشد لحظه ای که فرد به آن دست می یابد لحظه بی معنا شدن زندگی است و رسیدن به هدف غایی دیگر نه تنها مطلوب نخواهد بود بلکه به سبب تحمیل بی معنایی به زندگی امری نامطلوب خواهد بود. برای گریز از این معضل ناگزیر هدف غایی را  باید به صورت امری ذومراتب ترسیم کرد.

هدف غایی:

بنابر آنچه گفتیم به طور خلاصه هدف غایی تعلیم و تربیت باید همگانی، همه زمانی، فرد و ذومراتب باشد. هدف غایی در اسلام هر چهار ویژگی مذکور را داراست. قرب خداوند هدف غایی تعلیم و تربیت اسلامی است. انسان به عنوان موجودی آگاه و مختار و مسئول مکلف است نیروهای خود را به سوی این هدف بکار گیرد و نهادهای اجتماعی نیز همه در خدمت تحقق این هدف هستند انسان در هر شرایط سنی، زمانی و محیطی (محیط طبیعی و اجتماعی) می تواند به خداوند تقرب جوید یعنی می تواند هدف غایی تعلیم و تربیت اسلامی را در نظر گیرد و ه سوی آن بشتابد. در خاتمه بحث از هدف غایی تأکید بر دو نکته لازم است:

1- هدف غایی تعلیم و تربیت همان هدف غایی خلقت و حیات بشر است.

2- هدف غایی همزمان هدف مورد توجه مربی و متربی است. یعنی مربیان و نهادهای تربیتی جامعه هدف غایی فعالیت های خود را تقرب متربیان به خداوند می دانند و متربی نیز خود اگاهانه در فعالیت های تربیتی و آموزشی مشارکت می کند و هدف از این دو مشارکت رسیدن به هدف غایی یعنی قرب خداوند است.

آزادی در رابطه با خدا امام خمینی

آزادی در رابطه با خدا:

روابط انسان با خداوند را می توان در دو دسته تقسی کرد، رابطه معرفتی و رابطه عملی:

رابطه معرفتی= معرفت جویی انسان نسبت به خداوند و صفات او.

رابطه عملی= بندگی و اطاعت از پروردگار


رابطه معرفتی:

آزادی در خصوص اعمال اختیاری انسان قابل طرح است و مجموعه فعالیت های ذهنی انسان برای دستیابی به شناخت وجود و صفات خداوند اعمالی اختیاری هستند. تکاپوی ذهنی برای معرفت به وجود خدای متعال از دیدگاه الهی واجب است و خودداری از چنین عملی ممنوع است یعنی خارج از قلمرو آزادی انسان است. در باب صفات خداوند نیز تلاش برای تحصیل معرفت نسبت به صفات خداوند ضروری است و محدوده آن وحی را تعیین می کند.

معرفت خداوند از چنان اهمیتی برخوردار است که بعثت انبیاء را برای تحقق معرفه الله دانسته‌اند[1] و چنان دقیق است که نیازمند کسب مقدمات فراوان است[2].

رابطه عملی:

قاعده ای که رابطه عملی انسان با خداوند را تنظیم می کند، بندگی و اطاعت از پروردگار است. ولی قلمرو اطاعت و بندگی بسیار گسترده است. بخش وسیعی از این قلمرو در واقع همان روابط سه گانه انسان با خود، دیگران و طبیعت است. بخش اختصاصی آن مربوط به نیایش ها و مناسک عبادی انسان است. کیفیت و کمیت نیایش و انجام اعمال و مناسک عبادی در محدوده ای از ضوابط قرار دارد. این ضوابط را خداوند تعیین فرموده است، حداقل ها و چگونگی های این اعمال از سوی وحی معلوم شده است. حداکثرها با مراجعه به تکالیف و اهداف انسان در مجموع حیات خویش قابل شناخت است. به این ترتیب اگر زیاده روی در نماز و دعا موجب ترک وظایف اجتماعی و یا باعث ضعف و بیماری جسمانی باشد روابط انسان با خود و دیگران را مختل می کند و در نتیجه مجاز نخواهد بود.

توجه: بحث از آزادی تنها بحث از محدوده ها نیست بلکه پس از شناخت قلمروهای آزاد حیات، استفاده از این آزادی ها برای تحقق اهداف حیات تکلیف انسان خواهد بود و هرگاه آزادی های مشروع انسان مورد تهدید قرار گیرد مسئولیت اجتماعی و الهی انسان مقتضی قیام برای اعاده آزادی انسان است زیرا نبود آزادی های مشروع موجب اختلال در تحقق هدف حیات یعنی رسیدن به کمال انسانی از طریق اختیار است.




[1] - چهل حدیث- ص660.

[2] - همانجا.

آزادی در رابطه با طبیعت

آزادی در رابطه با طبیعت:

محیط طبیعی انسان به اقتضای حکمت الهی برآورنده همه نیازهای اوست و اعمال قوه اختیار آدمی گاه موجب آسیب محیط طبیعی به گونه ای می شود که تأمین نیازهای برخی از انسان‌ها مختل می شود و حرکت کمالی آنها با دشواری مواجه می گردد. اگر پیامد عملی در رابطه با طبیعت اختلال در نظام تأمین نیازها شود، آن عمل ممنوع و خارج از محدوده آزادی انسان است[1]. ضرورت حفظ محیط زیست وجوب تلاش برای باروری بیشتر طبیعت در همین مقوله قابل تبیین است.



[1] - صحیفه نور- ج21-ص334.

آزادی در رابطه با دیگران

آزادی در رابطه با دیگران:

آزادی در رابطه با دیگران همان گونه از آزادی است که بیشتر مورد توجه فیلسوفان و جامعه شناسان بوده است و تحت عناوینی همچون آزادی عقیده و بیان مطرح شده است. در فرهنگ اسلامی نیز آموزه های گرانقدری در این خصوص وجود دارد. امام (ره) نیز در مواقع گوناگون بر آزادی بیان و عقیده تأکید کرده اند و محدوده های آن را مشخص نموده‌اند[1].

همواره جوامع غیرالهی از مناسبات انسانی تبعیض آمیز رنج برده اند. در جوامع غیرالهی اراده و اختیار برخی از انسان ها به وسیله اراده و اختیار انسان هایی دیگر محدود می شود. در جامعه الهی اسلامی اختیار انسان ها در عرض یکدیگرند. تنها عاملی که می تواند آزادی یک انسان را محدود سازد اراده تکوینی و تشریعی خداوند است. بنابراین محدود شدن حوزه عمل یک انسان توسط انسان دیگر تنها زمانی رخ می دهد که انسان حاکم بر اساس منصبی الهی و در چارچوب شریعت به این محدودسازی مبادرت کند. فرموده امیرالمؤمنین علی علیه السلام «لاتکن عبد غیرک لقد خلقک الله حرا» بیانگر همین حقیقت است. انسان تنها بنده خداست و فقط زمانی مجاز به محدود ساختن خویش است که عمل خود را بیرون از مرزهای تعیین شده از سوی خداوند بداند. پیروی از حکم دیگران بر هیچ انسانی روا نیست مگر آنکه حکم فرد دیگر در طول حکم خداوند باشد. بنابراین انسان در تنظیم روابط خود با دیگران باید نخست به رابطه خود و خداوند نظر کند. قلمرو رواط انسان با دیگران گسترده است، روابط خانوادگی، مقررات اجتماعی و آزادی های سیاسی، تماماً در این نوع از رابطه انسان قابل ارزیابی هستند. در هیچ یک از این عرصه ها انسان در عمل و عکس العمل خود مطلقاً آزاد نیست، زیرا او در خانواده و جامعه خویش تحقق خویشتن را می‌جوید. در نتیجه هر فرد می تواند فقط در جهت ایجاد خانواده، شهر و جامعه ای حرکت کند که از خود او موجودی متقرب به سوی حق می سازد، یعنی موانع صعود او به مقام بندگی را برمی چیند و محیط مناسب برای رشد او پدید می آورد[2].

نکته شایان توجه این است که قرب به خداوند فقط هنگام تحقق جامعه ایده آل عملی نیست، بلکه هرگاه فرد در تحقق جامعه ایده آل به وظیفه خویش عمل کند، انسان متقرب الی الله است و به سوی هدف غایی خویش در حرکت، و این رمز برابری انسان ها از حیث نسبتی است که با کمال انسانی دارند. یعنی هر انسان در هر جامعه و در هر مقطع تاریخی می‌تواند هدف خویش را قب الهی در نظر بگیرد و به میزان تلاشی که با توجه به شرایط محیطی صورت می دهد، به قرب حق نائل آید.

مبارزه و مشارکت سیاسی، مسئولیت پذیری، امر به معروف و نهی از منکر، قوانین احزاب، مدیریت سیاسی،‌ اقتصادی و فرهنگی جامعه و... اگر تماماً در چارچوب چنین نگرشی معنی شوند، تصویری اسلامی از این مضامین به دست خواهد آمد


[1] - صحیفه نور- ج9- ص1876.

[2] - صحیفه نور- ج4- ص259.

آزادی انسان در رابطه با خود

آزادی انسان در رابطه با خود:

مقصود از خود در اینجا، مجموعه جسم و جان انسان است؛ یعنی اعضا و اندام های بدن و مجموعه شناخت ها، عقاید و آرمان ها و احساسات هر فرد. انسان تکویناً چنان است که می‌تواند جسم خویش را حفاظت کند یا نابود سازد. جسم خویش را بیاراید یا بیالاید، بنوازد یا بیازارد، بپروراند یا مهمل گذارد. آیا انسان با وجود این توانایی مجازا ست هر یک از دو سوی این راه ها را برگزیند؟

پاسخ این پرسش در مبانی انسان شناختی که پیشتر گفته شد، یافت می شود. اگر انسان موجودی مخلوق، فقیر، هدفدار و مسئول است، هرگز چنین آزادی ای ندارد. آلودن، آزدن و نابودسازی بدن برای تقرب به خداوند به کار نمی آید، بلکه ابزار تلاش برای قرب به خداوند را از او می گیرد؛ بنابراین، تنها یکی از این دو راه را باید برگزیند.

آیا انسان مجاز است که ذهن و احساس خود را در معرض هر پیامی قرار دهد؟ آیا مجاز است عقل و احساس خویش را به دست الکل، مواد مخدر، سکس و امثال آن بسپارد؟

با بیان فوق ممنوعیت این کار آشکار است و نیازمند توضیح نیست. با داشتن چنین نگرشی است که مبارزه با مفاسد اجتماعی بی خوف و هراس ملامت ملامت گران، مورد توجه حکومت اسلامی قرار می گیرد