وسایل و روشهای پژوهش جزایی تطبیقی

روش تحقیق درحقوق تطبیقی، ویژگیهای خاصی دارد.

در واقع، روش تحقیقی در اینجا، با توجه به تنوعی که در اهداف و انتظارات ما از حقوق تطبیقی وجود دارد، متنوع و متغیر است.بنابراین، اگر هدف ما تجزیه و تحلیل ساختاری باشد به عنوان مثال، بررسی شیوههای برخورد نظامهای مختلف حقوقی دربارة دخالت چندین شخص در ارتکاب جرم -، طرح پژوهش و روش تحقیق آن از همان آغاز بسیار پیچیدهتر از موردی است که ما میخواهیم فقط تعداد جرم را در قانون مطالعه کنیم.

برای این کار، ما فقط نیاز داریم مقررات دو جرم مشابه را بررسی کنیم.

به هرحال برای هر کار تطبیقی منسجم، باید به قواعد مبنایی ذیل توجه شود.

الف: روشهای طرح مسئله

در ابتدای بررسی تطبیقی، لازم است مسئلة اصلی تحقیق با نگاهی به نظامهای حقوقی مختلف بیان شود.

در بیان مسئلة تحقیق، میتوان نهادهای حقوقی مشخصی یا حتی احکام خاصی از یک نهاد را به عنوان موضوع تحقیق مطرح کرد.

ولی باید این نکته را مد نظر داشت که در صورت فقدان حکم حقوقی متناظر در نظام مورد مقایسه، نمیتوان بسادگی نتیجه گرفت که آن نظام حقوقی فاقد این حکم یا نهاد است؛ زیرا که موضوعات احکام، امور خارجی و عینیاند که باید آنها را در روابط اجتماعی جستجو کرد.

و لذا، چه بسا در نظام حقوقی دیگر برای این مسئلة اجتماعی، راهحل دیگری جدای از مقررات کیفری پیشبینی شده باشد.

پس، باید در بررسی، از موضوعات شروع کرد و نه از احکام.

همچنین، لازم است از مرحلة توصیف ظاهری مسئله عبور کرد و به لایههای زیرین قواعد حقوقی رفت.

یعنی، به مبانی و مفروضات اجتماعی و فرهنگی آن رجوع شود.

به عنوان مثال، به جای آنکه ما نظام حقوقی خارجی را از جهت وجود یا نبود اصطلاح «قصد» و «تحریک» در ارتکاب جرم بررسی کنیم، باید نخست قبل از بررسی نظام خارجی، فرایند روانی ارتکاب جرم و روشهای تأثیر بر ارادة دیگری برای ارتکاب جرم راکه ممکن است در یک نظام تحت اصطلاح «قصد» و «تحریک» بگنجد ولی در نظام دیگر به گونهای دیگر باشد، مطالعه و بررسی تطبیقی کنیم.

فقط پس از مطالعة فرایندهای روانی فوق است که میتوان پاسخ داد که آیا در نظام مورد مقایسه، چنین مفاهیمی هست یا نیست؟ واگر هست، تحت چه قواعدی آمده است؟ در حقیقت، موضوع اصلی، مقایسة «احکام جزایی» نیستند، بلکه وضعیت واقعی و خارجی آن است که به عنوان یک مسئلة عمومی به وسیلة حقوق قاعدهمند شده است.

مرحلـة دوم، گزینـش کشورها مـورد مقایسه است.

در اینـجا «مطالعـة مقدمـاتی» (pilot stady)به خاطر پرهیز از حذف کشورهایی که لازم است مورد مقایسه قرار گیرند و خارج ساختن کشورهایی که از مقایسة آنها مطلب جدیدی به دست نمیآید (نظامهای مشابه)، لازم و مفید خواهد بود.

گام سوم، شامل تهیة گزارش تحقیقی درخصوص تکتک کشورهای مورد مقایسه است.

نحوة تنظیم این گزارش، تابع چگونگی طرح مسئله است.

گاهی، فقط لیستی از مقررات جزایی راجع به مسئلة تحقیق در نظام خارجی گردآوری میشود.

اما علیالقاعده یک گزارش کشوری قابل اعتماد، بدون ملاحظة‌رویة قضائی و نیز بدون بررسی دکترین حقوقی کامل نیست؛ زیرا حقوق کیفری صرفاً درکتابها نیامده است، بلکه در رویهها و عملکردها نیز حضور دارد.

همچنین، باید به جرمشناسی هر کشور به عنوان ابزاری مهم در مقارنه، توجه شود.

در گزارشهای کشوری، لازم است به جانبهای خاص مربوط به نظام حقوقی از قبیل: «سبک» نظام حقوقی، ویژگیهای فرهنگی و زبان شناختی آن توجه کرد.

مرحلة چهارم، تنظیم وتألیف پژوهش تطبیقی برمبنای گزارشهای کشوری است.

این تألیف نبایستی صرفاً مرور اجمالی دادههای موجود در گزارشهای کشوری باشد، بلکه باید به تشریح زمینههای اشتراک و افتراق بپردازد و تا آنجا که ممکن است روند تحول مدلهای کیفری را نشان دهد.

موارد خلاف قاعده، حتماً باید در این گزارش جامع تطبیقی بیان شود، زیرا اینگونه موارد به خاطر نمود بیشترشان، نه تنها امکان مقایسة انتقادی نسبت به «جریان اصلی حقوق» را پدید میآورد، بلکه زمینههای اصلاح حقوقی سیاسی آینده را نشان میدهد.

در این راه، گزارش تطبیقی کشورها میتواند به «ذخیرهگاه راهحلهای حقوقی» بدل شود و در امر قانونگذاری کمک رساند.

ارزیابی سیاسی حقوقی نتایج به دست آمده از بررسی تطبیقی، آخرین مرحله است که در صورت امکان، بهتر است همراه با پیشنهادها و توصیههای قانونی باشد.

اما در اینجا، باید کاملاً دقت کرد.

همانگونه که پیشتر توضیح دادیم، ارائه جایگزینهای قانونی یک چیز است، و انتخاب نهایی میان آنها چیز دیگر.

در این مرحله، پژوهشگر در واقع وارد جریان تصمیمگیری سیاسی میشود.

این نقش لازم است کاملاً آشکار و علنی ایفا شود تا پژوهشگر تحت لوای تحقیق علمی محض، عقاید و گرایشهای سیاسی خود را دخالت دهد.

ب: ابزارهای پژوهشی

نظر به تنوع وظایف و اهداف مطالعة تطبیقی و در نتیجه تنوع روشهای تحقیق، اصلاً تعجبآور نخواهد بود اگر ادعا کنیم که پژوهشهای جزایی تطبیقی، بیش از هر پژوهش دیگر علوم اجتماعی نیازمند امکانات و وسایل انسانی و مادی است.

امکان دسترسی به یک کتابخانة غنی لازم است، زیرا امکان سفر تحقیقاتی به کشور مورد مقایسه کمتر وجود دارد.

مسائل مالی مربوط به این پژوهشها نیز طبیعتاً با افزایش تعداد کشورهای مورد مطالعه و نیز گستردگی موضوع تحقیق، به صورت جدی مطرح میشود.

همچنین،‌این گونه پژوهشها به نیروی انسانی صلاحیتدار نیاز دارد.

حتی مجربترین پژوهشگران تطبیقی نیز به طور عموم دامنة اطلاعات علمی‎‎شان، به یک نظام خاص حقوقی خارجی محدود میشود.

بنابراین توسعة طرح پژوهشی به کشورهای مختلف و متنوع بدون همکاری یک گروه از پژوهندگان که هم مسلط به زبان کشور مورد مطالعه و هم نظام حقوقی آن باشند، امکانپذیر نیست.

روشن است، جمع‎‎آوری این گونه نیروهای تخصصی دریک مؤسسه و درزمان واحد، کار تحقیقی را راحتتر و سریعتر به پیش میبرد.

اگرچه افزایش تعداد مؤسسات پژوهشی تطبیقی امر مطلوبی است، اما نباید از هزینههای فراوان آن هم غافل شد؛ زیرا راهاندازی و آغاز به کار یک مؤسسة حقوق تطبیقی از نظر پرسنل و کتابخانه، دشوارتر از تأسیس یک دانشگاه معمولی است.


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

تحقیق در حقوق تطبیقی نظری

دربارة پژوهشهای تطبیقی قضائی و تقنینی، خاطر نشان شدیم که میتوان از قضات یا نمایندگان مجلس توقع داشت که در راستای ایفای وظایفشان، به مطالعات تطبیقی بپردازند.

ولی واقعیت این است که چنین توقعی، بندرت جنبة عملی به خود میگیرد.

کمتر دیده شده است که قضات یا مجلسیها برای این گونه کارها، وقت داشته باشند.

البته، نمیتوان هم مطلقاً ادعا کرد که در میان آنان، اشخاص با اهتمام به مطالعات تطبیقی وجود ندارد.

علتش نیز معلوم است.

امکان جمعآوری منابع مورد نیاز خارجی نه تنها برای کتابخانة معمولی یک دادگاه وجود ندارد، بلکه در مجالس قانونگذاری نیز کمتر به چشم میخورد.

بنابراین، از یک قاضی، حقوقدان یا عالم سیاسی معمولی که ابزار لازم برای مطالعة حقوق خارجی را در دست ندارد، نمیتوان چنین انتظاری داشت.

حتی اگر فرض کنیم چنین منابعی به طور کافی تهیه شده باشند، باز نیاز به متخصص حقوق تطبیقی به جای خود باقی است.

لذا، وظیفة هدایت و کمک علمی تحقیقی، به عنوان یکی از وظایف و کارکردهای اصلی پژوهشگران و مؤسسات حقوق تطبیقی باقی خواهد بود.

در اینجا، میتوان از نقش موسسة آلمانی ماکس پلانک برای مطالعات بینالمللی و خارجی حقوق‎‎جزا نام برد، که براساس گفتة رئیس بخش حقوق جزای آن، در سال به طور متوسط 200 درخواست تهیة اطلاعات و گزارش تطبیقی از این مؤسسه میشود.

اما هرگاه سخن از پژوهش حقوقی تطبیقی با وصف علمی به میان میآید، چیزی بیش از صرف جمعآوری یک رشته اطلاعات از حقوق خارجی منظور میباشد.

نقش این گونه مؤسسات تطبیقی در تجزیه و تحلیل حقوقهای مختلف، مقایسة زمینههای تشابه و تفاوت میان آنها، کشف مدلها و ساختارهای اساسی حقوق جزا، اهمیت بسیار زیادی دارد.

از جمله اهداف متعددی که موجب تأسیس این گونه مؤسسات حقوق تطبیقی میشود، سه هدف علمی ذیل نمود بیشتری دارند.

اول آنکه، حقوق تطبیقی نظری، موجب تقویت درک و فهم ما از نظام حقوق داخلی میشود.

یکی از نویسندگان معروف حقوق جزای تطبیقی، نقش این خودشناسی را اینگونه توصیف میکند:

«تصور کنید طفلی برای اولین بار، نگاهش به آینه میافتد.

طفل به تصور اینکه طفل دیگری روبروی او قرار گرفته است، برانگیخته میشود؛ زیرا او اولین بار است که خودش را میبیند.

دربارة حقوق داخلی نیز وضع همینگونه است.

اگر خواسته باشیم خودمان را بهتر ببینیم، باید خارج از آینه قرار گیریم.»

مثال بالا دربارة اندیشههای حقوقی، بسیار گویاست.

دربارة نظامهایی که به تفکر حقوقی خود افتخار میکنند، این بازنگری لازم است؛ چرا که گاهی در مواجهه با سادهترین نظریههای حقوقی نظامهای دیگر، در میمانند.

پژوهشهای تطبیقی این هشدار را در پی دارند که اگر حقوقدانان فقط بخواهند به دانستههای خودشان اکتفا کنند و بدون نگاه به واقعیت خارجی صرفاً به کار نظری بپردازند، راه تعالی و توسعة نظام حقوقی خود را سد کردهاند.

از دیگر رسالتهای مهم پژوهش حقوق تطبیقی، توجهدادن حقوقدانان به «نقش ابزاری دکترین حقوقی» است؛ بدین گونه که مطالعات تطبیقی، تبدیل به معیار و ملاکی برای بررسی صحت تئوریهای حقوقی میگردند.

همچنین، تحقیقات نظری تطبیقی میتواند به قاضی کمک کند تا با فهم بهتر اهداف و حدود و ثغور نظام حقوقی خودی، در اجرای قانون موفقتر عمل کند.

چنین پژوهشهایی از بعد «سیاسی» نیز اهمیت دارند.

این اهمیت، در دو جنبه قابل مشاهده است:

اول، در تهیة طرحهای قانونی، که با مطالعات حقوق تطبیقی، قدرت انتخاب قوة مقننه افزایش مییابد.

در این زمینه، باید گفت که امروزه اصلاحات عمیق حقوقی در اغلب کشورها بدون بررسی تجربة دیگر نظامها در مواجهه با مشکلات و مسائل مشابه، تا حدی غیر عقلانی خواهد بود.

به عنوان مثال، باز میتوان از تجربه مؤسسة ماکس پلانک یاد کرد که یک سوم از فعالیت آن، به تهیة گزارشهای حقوق تطبیقی برای وزارتخانهها و پارلمانها اختصاص دارد.

تازهترین کار تطبیقی که در این مؤسسه انجام شده است، یکی گردآوری و ارزیابی ادلة اثبات دعوی در امور کیفری و دیگری بررسی روشهای کیفری مبارزه با فساد در نظامهای حقوقی مختلف است.

دومین جنبة سیاسی این گونه پژوهشها، نقش واسطهای آنها در همکاری بینالمللی است.

به عنوان مثال، میبینیم که «توافقنامة شنگن» (schengen agreement) در برداشتن مرزهای میان اعضای اتحادیة اروپا، در عمل بامشکلاتی روبرو شده و تاکنون اختلاف شدید اعضا را به همراه داشته است.

یکی از مهمترین علتهای آن را باید در این واقعیت جستجو کرد که تا به امروز، کمتر دربارة اهداف و ساختارهای متفاوت مربوط به تخفیفکیفری در کشورهای اتحادیه و نیز تفاوتهای نظام دادگستری آنها بررسی و تدقیق شده است.

ناآگاهی از ویژگیهای نظام حقوق خارجی، میتواند مانعی در راه گسترش همکاری بینالمللی درامور کیفری قلمداد شود.

و ممکن است این امر تا آنجا پیش برود که موجب توقف روند استرداد مجرمان و متهمان و قطع معاضدتهای قضائی متقابل دولتها شود؛ همان وضعیتی که در حال حاضر، میان جمهوری اسلامی ایران و اغلب کشورهای دنیا به چشم میخورد.

شاید تعداد موافقتنامههای همکاری قضائی ایران با دیگر کشورهای جهان، به تعداد انگشتان دست نرسد.

اگر از یک سو ما نمیتوانیم بفهمیم که دادگستری آمریکا چگونه میتواند علیه شرکتهای خارجی طرف معامله با ایران مجازات وضع کند.

از طرف دیگر برای آمریکاییها نیز این امر قابل فهم نیست که چگونه مطابق مادة 7 قانون مجازات اسلامی، دادگاههای ایران برای رسیدگی به هر نوع جرم ارتکابی ایرانیان در خارج، صلاحیت دارند.

خاصیت پژوهش تطبیقی نظری این است که در چنین مواردی، راه را برای فهم بهتر خود و دیگری باز مینماید و تا حدی از سوء تفاهمات، تکفیر و تخطئههای سیاسی جلوگیری میکند.

مطلب آخر و باز با اهمیت دیگری که وجود دارد، این است که در کانون همة‌اهداف کاربردی ذکر شده، مطالعات حقوق تطبیقی به مثابه یک رشتة علمی خاص؛ یعنی «نقش آن به عنوان یک تحقیق بنیادی»، نباید فراموش شود.

اما سؤالی که بلافاصله ممکن است مطرح شود، این است که آیا پژوهش حقوقی تطبیقی، بدون هیچ هدف کاربردی انجامپذیر است؟ بدون شک، پژوهشگری که بدون در نظر داشتن هدف کاربردی خاصی به مطالعه و تحقیق دشوار تطبیقی میپردازد، کارش از این حسن بزرگ برخوردار است که با استفاده از مقایسه ومقارنه، میکوشد ساختارها و خصایص نظام حقوقی دیگری را بدون هیچ توقع کاربردی محدود کننده، شناسایی کند.

پژوهشهای نظری حقوق تطبیقی، می‎‎تواند سه هدف با ارزش را دنبال کند:

اولین هدف، پدیدارشناسیحقوقجزا (phenomenology of criminal law)است.

کشف و شناخت مدل فراملی انواع بزهکاریها و همین طور سنجش عوامل مختلف آن به همراه پیشبینی تحولات آن در آینده، میتواند ثمرة این گونه رویکردهای پدیدار شناسانه در قلمرو جزا باشد.

 

نه تنها بدین وسیله میتوان به مصالح مورد حمایت قانونجزا پی برد، بلکه مهمتر از این، امکان تبادل و انتقال تجربیات مختلف جزایی میان نظامهای حقوقی درخصوص نحوة واکنش به پدیدههای مجرمانه به وجود میآید.

این چنین پدیدارشناسی، بیشتر در جهت نمودهای خارجی جرم است.

اما در مراحل بعدی، میتوان به طور عمیقتر و وسیعتری به مقایسة ساختارهای کلی حقوق جزا پرداخت، که به بطن مفاهیم حقوقجزا نزدیک شویم و ژرفتر و دقیقتر تفاوتها و اشتراکات نظامها را ملاحظه کنیم.

در مؤسسة ماکس پلانک با پیگیری مطالعات تطبیقی دربارة «علل موجهه و رافعة مسئولیت کیفری» به عنوان مسائل کلیدی در تئوری کلی جرم، اولین گام در این راه برداشته شده است، تا در مرحلة بعد با تجزیه و تحلیل ساختارهای کلی حقوق‎‎جزا تکمیل شود.

در صورتی که بتوان با این گونه مطالعات و بررسیها عقاید و نظریات مرتبط را قابل فهم کرد یعنی مثل کاری که پیش از این به وسیله فرن لیست برای یافتن تئوری کلی حقوقجزا شروع شده بود -، واقعاً موفقیت بزرگی حاصل شده است.

 

سرانجام آنکه، نمیتوان از نقش فرهنگی پژوهشهای حقوق تطبیقی غافل شد.

مفاهیم اخلاقی حاکم برجامعه و همین‎‎طور واکنش دولت و جامعه نسبت به انحرافات ارزشی، در هیچ قلمرویی از حقوق، جز حقوق جزا نمود ندارد.

پس مطالعة تطبیقی، راهی به سوی شناخت فرهنگی جوامع تلقی میشود.


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

تحقیق در حقوق تطبیقی‎ تقنینی

هنگامی که قاضی علاوه برتفسیر قانون میکشد تا باملاحظة قانون خارجی، کارکرد فعلی قانون را تغییر دهد و آن را با تحولات خارجیشان هماهنگسازد، در واقع از مرز میان اجرای قانون و وضع آن گذر کرده است.

با چنین کاری، مقام قضائی پا به عرصهای میگذارد که اصطلاحاً «حقوق تطبیقی تقنینی» (Legislative comparative Law) گفته میشود.

حتی برخی نویسندگان حقوقی، این فعالیت را به عنوان مهمترین وظیفة سیاسی حقوق تطبیقی میشمارند.

اخیراً در انگلستان، این هدف شکل قانونی به خود گرفته است.

بخش 1-3 قانون کمیسیونهای حقوقی مصوب 1965م مقرر میدارد:

«یکایک اعضای کمیسیونها موظفند اطلاعات کافی دربارة نظامهای حقوقی دیگر را تا جایی که احتمال میدهند برای تسهیل وظایف محوله به آنها لازم است، جمعآوری کنند»

نیازی به تصریح نیست که بازتر شدن افق دید حقوقدانان در اثر نگریستن به آن سوی مرزهای نظام حقوقی داخلی، نباید این گونه معنا شود که هر چه جدید است، لزوماً بهتر یاصحیحتر است.

مقایسة حقوقهای مختلف، میتواند این فایده را در برداشته باشد که قانونگذار برای تغییر یا تعدیل مقررات داخلی، قدرت انتخاب پیدا میکند.

 

اما اینکه کدام یک از انتخابها برای کشور ارجحیت دارد، در نهایت نیازمند یک قضات ارزشی است که باید به وسیلة قانونگذاران انجام شود.

روشن است تا قبل از چنین مرحلهای، نقش پژوهشهای تطبیقی تقنینی صرفاً یک نقش تمهیدی و تدارکاتی است.

یعنی، این پژوهشها به طور قابل ملاحظهای، قدرت انتخاب قانونگذار را بالا میبرند و کمک میکنند تا «مخزن راهحلهای حقوقی» او غنیتر شود.

چنانچه ما این ادعا را بپذیریم که عامل عمدة‌پیشرفت و توسعه حقوق، قرضگیری بوده است.

باید از اصلاحات متناوب قانون آییندادرسی کیفری ایران در یکصدسال اخیر، به عنوان مصداق بارز این قرضگیری یاد کنیم.

ترک نظام دادرسی تفتیشی سنتی باقیمانده از دوران قاجار و قبل از آن و روی آوردن به نظام دادرسی مختلط یا ترافعی، واقعیتی است که بدون قبول اقتباس از مدلهای دادرسی کیفری اروپایی قابل تصور نبوده است.

به عنوان مثالی دیگر، باید از مسئلة حفظ و حمایت از حقوق متهم در آییندادرسی کیفری و نیز اصول راهبردی آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی، مثل اصول: 32،36و37 نام برد که آشکارا تحت تأثیر هنجارهای حقوقی فراملی شکل گرفتهاند.

شاید، در یک جمعبندی کلی از آنچه در عرصة حقوق کیفری ایران رخ داده است، بتوان چنین نتیجه گرفت که در مقایسه با نظامهای حقوقی دیگر، نظام عدالت کیفری ما تا به حال در صحنة تبادل فرهنگهای حقوقی، وارد کننده بوده است و نه صادر کننده.

حال، پس از ذکر مثالهای تاریخی فوق از جریانهای قانونگذار مبنی بر مدلهای خارجی، لازم است پیرامون رسالتها و کارکردهای پژوهش تطبیقی تقنینی بحث کنیم.

در ابتدا، باید گفت که این کارکردها در سه سطح: ملی، منطقهای و جهانی، تشخیص داده میشوند.

در «سطح ملی» (National Level)ما با «قرضگیری» واقعی مواجهیم.

قرضگیری به این معناست که یک کشور به صورت محدود یا گسترده و با دخل و تصرف یا بدون آن، برخی قوانین یک کشور دیگر یا حتی پارهای نهادهای حقوقی آنجا را اقتباس میکند؛ بدین نحو که گاهی ممکن است مواد خاصی از یک قانون، به صورت گزینشی از خارج قرض گرفته شود.

به طور مثال، قانونگذار لهستان برای اصلاح مقررات سقط جنین آن کشور، از مدل قانونی آلمان که سقط جنین را براساس دلایل مشخص و شناخته شدهای مجاز میداند،‌استفاده کرده است.

همچنین، قانونگذار ایرانی قبل و بعد از انقلاب، بخشهایی از قانونمجازات خود را همچون جرم جعل یا کلاهبرداری از قانون مجازات فرانسه اقتباس کرده است.

بالاتر و مهمتر از این گونه اقتباسات خاص، گاهی نیز ممکن است کلاً یک نظام دیگر به طور کامل از خارج قرض گرفته شود و جایگزین نظام کنونی داخلی گردد.

مثلاً، نظام اجرای مجازاتهای مالی، اخیراً در کشور ما به تأسی از «نظام جزای نقدی روزانه»Day-Fine System)) تغییر یافته است.

بازسازی اساسی قانون آیین دادرسی کیفری در ایتالیا که با رویگردانی از نظام دادرسی تقنینی به نظام دادرسی ترافعی واقع شد، نمونة دیگری از تأثرات گستردة خارجی است.

به هرحال، این نقل و انتقالات در سطح ملی، چه جزئی باشد و چه کلی، همواره یک سویهاند.

کشورگیرنده پس از بررسی و تجزیه و تحلیل آنچه که از نظام خارجی برای اقتباس مناسب تشخیص میدهد، دست به انتخاب میزند؛ بدون اینکه لازم باشد متقابلاً چیزی عرضه کند.

در این سطح، مقایسة نظامهای حقوقی میتواند بسادگی از اهداف اصلی خود بازماند و صرفاً به شکل یک مرکز خرید خدمات قانونی در آید؛ به طوری که در آن، هر کشوری میکوشد کالای متناسب با دیدگاه حقوقی سیاسی خاص خود را در زمان مناسب تهیه کند.

اما در «سطح منطقهای» (regional level)چنانچه پروژة حقوق تطبیقی بدرستی پیش برده شود، نتایج اساسیتر وگستردهتری به دنبال خواهد داشت.

در مناطق معینی از جهان مانند اتحادیة‌اروپا یا کشورهای حاشیة خلیج فارس که کشورها در تلاشند تا با تقلیل مشکلات جنایی فراملی دامنگیرشان یا با تدوین سیاست جنایی فراملی، به میزان معینی از «هماهنگی حقوقی» (Legal harmonisation)دست یابند، نقش مطالعات تطبیقی تقنینی، آشکارتر میشود؛ زیرا برای رسیدن به چنین هدفی (هماهنگسازی حقوقی)، اولین گام عملی با قانونگذاری منطقهای شروع میشود.

این قانونگذاری، مستقل از ارادة انفرادی قانونگذاران ملی شکل میگیرد؛ هر چند جهتگیری آن متناسب با تحولات کشورهای منطقه است و متعاقباً نیز دولتها با تصویب قوانین و موافقتنامههای همکاری راجع به اجرای مقررات کیفری منطقهای، از آن حمایت میکنند.

گام بعدی، وضع مقررات مستقل ملی است.

کشورهای عضو پیمان منطقهای براساس توافقی که کردهاند.

به قانونگذاری داخلی اقدام میکنند.

گام آخر نیز مربوط به آن کشورهایی است، که میخواهند بتازگی به این مقررات فراملی ملحق شوند.

در «سطح جهانی» (Supranational Level)، مقارنة نظامهای حقوقی ممکن است از طریق دیگری انجام گیرد.

این مقارنه، نخست از طریق بررسی اصول برتر حقوقی شناخته شده میان ملتهای متمدن صورت میگیرد.

این اصول میتوانند از سوی نظامهای داخلی، به عنوان معیارهای جهانی استفاده شوند.

معیارهایی همچون: «ممنوعیت مجازاتهای خشن، موهن و غیرانسانی» - که در بیانیههای حقوق نیز گنجانده شدهاند - و «اصل قانونی بودن واصل تقصیر در مسئولیت کیفری»، قابل توجهاند.

طریق بعدی که الزامآورتر از اصول کلی و برتر عدالت کیفری است.

امضای معاهدههای بینالمللی از سوی دولتهاست؛ جایی که دولت مکلف میشود، طبق معیارهای جهانی عمل کند.

به طور مثال، طبق کنوانسیونهای جهانی، نسلکشی، آلودگی هوا، تروریسم یا قاچاق مواد مخدر ممنوع اعلام میشوند و دولت با الحاق به آن، مجبور میشود مطابق این مقررات جدید قانونگذاری کند.

اما علیرغم این حقیقت که یکنواخت شدن قانونگذاریهای درکشورهای مختلف به تکوین و تکمیل حقوق بینالملل عمومی کمک میکند، آنچه که تا به امروز حاصل شده است، همین قانونگذاریهای ملّی موازی است که در کشورهای مختلف صورت میگیرد و نه بیشتر.

قانونگذاری جهانی فقط وقتی محقق میشود، که مجازات «جرایم بینالمللی»، مبتنی بر ارادة فردی دولتها نباشد، بلکه قانونی باشد که در یک دادگاه کیفری بینالمللی واجد اقتدار واختیار، حتی برخلاف ارادة کشورهایی نیز که به آن ملحق شدهاند، قابل اجرا باشد.

البته، تأسیس محاکم کیفری بینالمللی یوگسلاوی سابق و رواندا در رسیدن به این آرمان، گامهای مهمی به حساب میآیند.

هم اکنون نیز با تصویب اساسنامة دیوان بینالمللی کیفری در رم در تابستان 1377، وجود یک قانون مجازات بینالمللی مستقل، عینیت بیشتری یافته است.

 

البته، اساسنامة مزبور هنوز لازمالاجرا نشده است و تا به حال، فقط 70کشور به آن پیوستهاند.

سرانجام گام بعدی مطالعات تطبیقی در سطح بینالمللی، میتواند توسعة یک «قانون مدل جهانی» (universal model code) باشد.

نمونههای مشخصی که در این باره میتوان نام برد، بخشجزای عمومی قانون مدل آمریکای لاتین در سال 1971م و مدل قانون آیین دادرسیکیفری 1988م آمریکای لاتین است.

قانون مدل 1971م، مبنای اصلاح حقوق جزای کاستاریکا در سال 1971م، بولیوی در سال 1972م و السالوادر در سال 1981م قرار گرفته است.

به هر حال، با وجود همة ارزشی که قوانین جزایی یکنواخت در سطح جهانی دارند، در حال حاضر افزایش انتظارات در این زمینه امکانپذیر نیست.

هر چند به حقوق تطبیقی به خودی خود تشکیک نمیشود، اما از جهت مسائل سیاسی تردیدهایی نسبت به دامنة تأثیر این گونه مطالعات وجود دارد؛ چرا که حتی بهترین مدلهای کیفری و کاملترین مطالعات تطبیقی نیز هر گاه با ارادة سیاسی همراه نباشد، کمکم به فراموشی سپرده میشود.

در بعد بینالمللی، این واقعیت بیشتر رخ مینماید، زیرا که همیشه دولتها خوف تضعیف و تزلزل حاکمیت خود را دارند.

ولی، پژوهشگر تطبیقی نیز نباید به خاطر این مسائل ناامید شود.

به هر حال، مطالعة تطبیقی میتواند «مقدمة» تصمیمات سیاسی باشد.

تهیة پیش نویس قانون یا کنوانسیون و گذاشتن آن روی میز مذاکرات، شرط شروع مذاکرات سیاسی است.


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

کارکردهای امروزی پژوهشهای جزایی تطبیقی

کارکردهای حقوق تطبیقی به طور اعم، و حقوق جزای تطبیقی به طور اخص، اغلب دوگونه تصور میشود:

گونه اول، مراجعه به قوانین و مقررات خارجی برای قانونگذاری ملی است، که از آن به «حقوق تطبیقی تضمینی» (Legislative comparative law)تعبیرمیشود.

نوع دوم، مقارنة نظامهای مختلف برای فهم و درک بهتر حقوق است، که از آن به «حقوق تطبیقی نظری دانشگاهی، (Academic – Theoretical Comparative Jurispr udence)تعبیر میشود.

اضافه برنقشهای دوگانة مذکور، کارکرد سومی نیز برای مطالعات تطبیقی میتوان در نظر گرفت.

این کارکرد، مطالعة تطبیقی برای اجرای عادلانة حقوق داخلی در موارد خاص قضائی (دعــاوی) اســت، کــه شــایــد بتــوان بــاعنوان: «حقوق تطبیقی قضائی» (icativeInd Comparative Law)مطرح کرد


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

مفهوم و تاریخ پژوهش تطبیقی درحقوق جزا

دربارة این رشته، تعبیرهای گوناگونی وجود دارد.

بعضی، از آن به «حقوق تطبیقی» (comparative law) تعبیر میکنند.

شماری دیگر پیشنهاد میدهند که به آن «دانش حقوق تطبیقی» (comparative Jurisprudemce)گفته شود.

برخی نیز اصطلاح «پژوهش حقوق تطبیقی» را ترجیح می‎‎دهند.

اما نکتة‌مشترک در همة این اقوال آن است که موضوع این رشته، شامل هر آن چیزی میشود که در یک نظام حقوقی خارجی قابلیت پژوهشی داشته باشد.

حال، چنانچه شخص بیشتر روی خصایص و ویژگیهای عجیب یک نظام حقوقی خارجی متمرکز شود، ماهیت مطالعة تطبیقی او بیشتر شکل و شمایل «موزهای» پیدا میکند؛ بدین معنا که پژوهشگر میکوشد به قسمت‎‎های جالب توجهای از نظامهای حقوق خارجی دست بیابد آنگاه اینها را بسان سنگوارههای ارزشمندی در کنار نهادها و مفاهیم نظام حقوقی داخلی میگذارد و به مقایسة آنها مینشیند، تا بدین وسیله وجوه تشابه و افتراق دو نظام آشکار شود.

همچنین، ممکن است حقوقدانی با ذهنیت دیگری از حقوق تطبیقی، به بررسی تطبیقی اقدام کند.

بدین ترتیب که او ابتدا بر اساس یک سیاست حقوقی خاص، ذهنش را ساماندهی میکند.

آنگاه با نگاه به واقعیتهای حقوقی خارج از نظام حقوقی ملی، سعی دارد تا برای اثبات مفروضات فکری پیشین خود، از حقوق خارجی مؤیداتی پیدا کند.

میان «رویکرد موزهای»Approach Museum به پژوهشهای حقوق تطبیقی و «رویکر ابزار نگرانة سیاسی» Instrumentalisation Approach) political)، اختلافاتی از جهت اهداف تحقیق وجود دارد؛ هر چند این دو رویکرد، در پژوهشهای حقوقی تطبیقی پذیرفته شدهاند.

به هر حال، دو عنصر، لازمة هر نوع حقوقی تطبیقی است؛ یکی آنکه نگاه فرد باید به آن سوی مرزهای حقوقی داخلی بیفتد، و دوم آنکه، میان دو یا چند نظام حقوقی مقایسه و مقارنه صورت گیرد.

باید گفت که مفهوم حقوق تطبیقی بدون وجود این دو عنصر، شکل نمیگیرد.

مسئلة دیگر، هدفی است که پژوهشگر از مطالعة تطبیقی دنبال میکند.

ممکن است او فقط بخواهد اصول حقوقی مشخصی یا نهادهای حقوقی معینی را مطالعه و بررسی کند؛ خواه اجرای فعلی آنها در نظام حقوقی مورد مطالعه منظور باشد یا تحولات تاریخی و دور نماهای آتی آن.

اما در هر صورت، برای آنکه پژوهش تطبیقی به عنوان یک علم شناخته شود، عنصر سومی نیز باید در نظر گرفته شود؛ روش تحقیق آن باید به طور عام مورد پذیرش باشد.

به عبارت دیگر، باید پژوهش روشمند (Methodological) باشد.

اما برای شناخت تحولات تاریخی حقوقی تطبیقی، میتوان در وهلة اول به دیدگاه ارسطو که یک فیلسوف بود، و نه حقوقدان اشاره کرد.

در واقع، ارسطو میخواست با نگاه به آنسوی مرزهای شهر خودش، دانشش را در باب «عدالت» عمیق کند.

لذا او در قرون 4و5 پیش از میلاد، دولت شهرهای یونان باستان را از جهت رفاه اجتماعی مقایسه میکند.


معیار مقایسة او نیز قوانین اساسی دولت شهرهاست:

«برای تحقیق در این نکته که کدام دولت شهر خدمت بیشتری به مردم میکند و مردم در سایة آن قادرند زندگی مطلوبشان را ادامه دهند، ما باید قوانین اساسی جاری دیگردولتها و نیز آن دسته از قوانینی را که توسط افراد پیشنهاد میشود، ملاحظه کنم و از میان آنها بهترین و مفیدترین را برگزینیم»

بعید است منظور ارسطو از این پیشنهاد، انتقال کامل قانون اساسی یک دولت شهر به دولت شهر دیگر باشد.

از بیان او چنین برمیآید که باید عناصر لازم برای تدوین یک قانون اساسی بهتر و کاملتر را، در جاهای دیگر نیز جستجو کرد.

اما بالعکس، رومیان هنگامی که در قانون الواح دوازدهگانهشان از نهادهای حقوقی یونان تقلید کردند، احتمالاً اتحاد تام و تمام نظام حقوقی یونان را مد نظر داشتهاند.

هر چند به نظر میرسد که یکباره از روم قدیم وارد شدن به آغاز سدة 19م، یک پرش بزرگ تاریخی باشد، اما هنگام بررسی تاریخ حقوق تطبیقی، بندرت میتوان در این فاصلة زمانی آثار تطبیقی به دست آورد.

فقط، در قرون وسطی تا حدی شماری از حقوقدانان کلیسا، «حقوق کلیسائی» (canon Law)را با «حقوق سکولار» (secular Law) مقایسه کردند.

اضافه براین، میتوان به «حقوق بازرگانی» (Law Merchant)اشاره کرد، که بیشتر واجد خصیصة تطبیقی بود و با شروع عصر جدید ظهور کرد.

و سرانجام، باید از منتسکیو یاد کرد که تلاش نمود با نگرش به حقوق به مثابه یک «پدیدة اجتماعی» (social phenomenou) ، مفهوم حقوق موضوعه مدرن را تکامل بخشد.

وی اختلافات ملی موجود را به تنوع ساختارهایی همچون: تاریخی، قومی و سیاسی جوامع انسانی ربط میدارد، ولی اصل مفهوم را کلی و جهانشمول میدانست.

به هر صورت، این تلاشهای فردی، عمدتاً به مقایسه و مقارنة پدیدههای منفصل ومجزای حقوقی معطوف بود.

از اینرو، رویکرد جامعنگری منتسکیو هم نتوانست توفیق کامل در این مسیر نصیب حقوق تطبیقی نماید.

 

هنگامی که اندیشة جامعنگر منتسکیو به لایب نیتز، فیلسوف و منطقی آلمانی، رسید بیشتر پرورش یافت و به وسیلة فوئر باخ (1804-1872م) تحت عنوان: «اندیشة حقوقی جهانی» (Universal Jurisprudence)توسعه و تکامل یافت.

در اینجا، دیگر تقلید سطحی از حقوق خارجی مورد نظر نیست، بلکه مقصود عمیقتر آن و سپس درک بهتر نظام داخلی است.

با این نگاه جدید، مطالعة تطبیقی حقوق اهمیت فراوانی مییابد.

در تأیید، میتوان از توضیح خود فوئر باخ استفاده کرد.

او با این پرسش شروع میکند: چرا پژوهشگران حقوق، تاکنون به این رشته توجه نکردهاند؟ در حالی که مقایسه و ترکیب، غنیترین منبع اکتشاف در همة معرفتهای تجربی است.


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی