اهمیت خانواده از دیدگاه اسلام

خانواده به عنوان کوچک‌ترین واحد اجتماعی در همه فرهنگها دارای بار ارزشی فراوان بوده و مورد احترام ویژه قرار گرفته است.[1] در خانواده کسانی گرد هم می‌آیند که نحوه حضورشان با یکدیگر متفاوت است. والدین بنا به اختیار خود این کانون را تشکیل داده و فرزندان قهراً در این واحد قرار گرفته‌اند. کودکانی که در مقاطعی از سن خود به خواسته‌ها و تصمیمات والدین تن می‌دهند و به عبارت روشنتر، شاکله شخصیت و آینده زندگی آنها شدیداً متأثر از پندار، گفتار و رفتار پدر و مادر است.

در این عرصه که به حریم خصوصی تعریف می‌شود، قدرتهای آمرانه دولتی حضور ندارند و قوانین و احکام درون خانوادگی برای سامان‌دهی آن به کارگرفته می‌شوند، در این محدوده با اهرم عاطفه راه‌های بسیاری کوتاه می‌شوند. و آدمی‌برای آن که جذاب و خوشایند نظر دیگران واقع‌ گردد، نیازی به رعایت آداب دست و پاگیر خارج از محدوده آن ندارد.

نهاد خانواده بیش از آنکه یک نهاد حقوقی با احکام ویژه خود باشد، کانون عشق، محبت و ایثار است. در پرتو تعالیم اسلام، هر یک از اعضای خانواده به چنان مرتبه‌ای از احسان اخلاقی می‌رسند که جایی برای عدالت حقوقی باقی نمی‌ماند. هم زن، بی آنکه از حق دریافت دستمزد خود استفاده کند، عاشقانه و ایثارگرانه به انجام کارهای خانه و اداره خانه مشغول می‌شود و هم مرد بی آن که به حداقل مقدار واجب بسنده کند بر اهل و عیال خویش مشتاقانه عطا می‌کند و با همین جهت گاه بیش از حد قدرت متعارف خود، به تلاش و کار می‌پردازد.

اما در عین حال از آنجا که ممکن است بین اعضای خانواده، اختلاف رخ دهد، اسلام حداقلی از بایدها و نبایدها را به عنوان حقوق و تکالیف اعضای خانواده مطرح ساخته است که پایه نظام حقوقی خانواده را تشکیل می‌دهد.

با این وصف بسیار طبیعی است که شخصیتهای حقوقی افراد ملاحظه گردد و زن به عنوان همسر و مادر و مرد به عنوان همسر و پدر، دارای موقعیت خاصی باشند و حقوق فردی آنها با حقوق جدید پدری یا مادری و این حقوق نیز با حقوق فرزندان جمع گردد، آنچه حیات اجتماعی را از حیات فردی جدا می‌سازد، همین است که در حیات اجتماعی، تمنیات فردی در کنار بلندای اهداف اجتماعی و زیبایی‌های حیات جمعی، حقیر جلوه نمایند و گاهی در آنها ذوب گردند و نتیجه این گونه از اعمال، با جلوه‌هایی نظیر ایثار و گذشت در حساب فردی شخص پس انداز شود. یعنی رشد فردی هر کس منوط به اتخاذ بهترین و زیباترین کنش یا واکنش در مقابل جمع است و خداوند بر اساس حکمت بالغه جامعه را بستر رشد و تعالی افراد انسانی شمرده است.

2- اهداف تشکیل خانواده

نخستین و آشکارترین هدف تشکیل خانواده، تأمین ضابطه مند و مصلحت‌آمیز نیاز جنسی زن و مرد است. زن و مرد از نظر جنسی، دو جنس مخالفند و به تدریج که بالغ می‌شوند، نیاز جنسی خاصی در آن دو به وجود می‌آید که هر یک را به دیگری متمایل می‌سازد. تأمین این خواسته، در نظام ارزشی اسلام نه تنها مذموم و نکوهیده نیست، بلکه کاری پسندیده و مقدس به شمار می‌رود. چرا که همه نیازها و تمایلات انسان که بر اساس حکمت خداوند در سرشت او به ودیعت نهاده شده بیهوده نبوده و هدف خاصی را دنبال می‌کند.

متاسفانه مدل‌های دیگری که برای خانواده در دنیای امروز وجود دارد بر این اساس است که خانواده فقط وسیله‌ای جهت ارضای شهوات جنسی باشد، این مدل‌های جدید، بر اساس فرهنگ لذت مآبانه تأسیس شده‌اند، مانند انواع خانواده‌های توافقی نظیر زوج آزاد، همجنس گرایان، تک والدینی، ... با این توجیه که: چون انسان تمایلات نفسانی مختلفی دارد لذا همجنس گرایی نیز به عنوان یکی از تمایلات انسانی نباید مورد تبعیض قرار گیرد، بلکه باید مورد شناسایی و حمایت دولتها و جامعه بین‌المللی باشد.[2]

فاجعه مزبور وقتی خوب درک می‌شود که بدانیم همجنس گرایی از سوی برخی فمینیستها، تئوریک شده و به عنوان راهکار جدی برای احقاق حقوق زنان و خاتمه دادن به برتری جویی جنس مذکر و دیدگاههای فرویدیسم در تفسیر نابرابری زنان و مردان معرفی می‌شود.[3]

دومین هدف، ایجاد آرامش روانی، مودت و رحمت و عواطف متقابل در میان زوجین است.[4] چرا که هر یک از مرد و زن به تنهایی ناقص و نیازمند به دیگری است و در خانواده است که این نقص طرفین بر طرف می‌شود و یک واحد کامل آرام‌بخش برای آنان پدید می‌آید.

سومین هدف، تأمین غریزه حب بقای انسان از طریق ادامه نسل و داشتن فرزندان است، علاقه به داشتن فرزند، یک نیاز فطری در انسان است. با تولد فرزند و برآورده شدن این نیاز، خانواده کاملتر شده و وارد مرحله جدیدی می‌شود. وجود فرزندان گذشته از آن که موجب استحکام و شیرینی بیشتر زندگی و روابط طرفین اصلی خانواده (پدر و مادر) می‌شود، در روابط حقوقی آنان نیز تأثیر گذاشته و قوانین جدیدی را برای آنها در رابطه با فرزند ایجاب می‌کند.

بدیهی است که هر چند تشکیل خانواده و استمرار آن، مرهون تعامل و توافق و سازگاری ارکان اصلی خانواده، یعنی زن و شوهر است، اما در عین حال هر یک از آن دو، نقش ویژه متناسب و احیاناً بدل ناپذیر خویش را ایفا می‌کند. اگر تنظیم روابط خانواده بطور عام و روابط حقوقی خانواده بطور خاص، بدون در نظر گرفتن این واقعیت باشد، حتماً محکوم به شکست است و یا حداقل برخلاف مصلحت و عدالت است. و همین مسئله، اصلی‌ترین عامل منطقی برخی اختلافات حقوقی بین زن و مرد در خانواده و سپس اجتماع است. روشن‌ترین مصداق این ویژگی‌ها و تفاوتهای بدل ناپذیر و نقش مختلف زن و مرد در تولد فرزند و سهم عمده، مهم و طولانی مادر نسبت به پدر است. نقش آرامش روحی و روانی مادر در ایام حمل و سپس شیردهی نوزاد، در ایجاد نسلی سالم و شاداب، بر هیچ‌کس پوشیده نیست. بنابراین، بسیار منطقی به نظر می‌رسد که در تنظیم روابط خانوادگی، قوانین به گونه‌ای وضع شوند که این آرامش برای همیشه و بویژه در آن ایام، برای مادر فراهم شود. از این رو است که مثلاً نفقه و هزینه زندگی مادر و فرزند بر عهده مرد قرار گرفته و زن در این زمینه هیچ وظیفه‌ای ندارد، تا بتواند با آسودگی خیال و راحتی بدن، به تربیت فرزند همت گمارد.

پس از بیان مقدمه فوق به نظر می‌رسد که ضمن اعتراف به صلاحیت خانواده با بافتی طبیعی و مشروع، در تشریع قوانین، مجموعه‌ این حریم باید ملاحظه گردد، حقوق افراد با یکدیگر جمع شده و مصالح عاجل و آجل خانواده ملاحظه گردد و هم کیان فردی افراد حتی‌المقدور حفظ شود. چرا که محوریت خانواده بخشی از احکام متفاوت بین زن و مرد را پوشش می‌دهد. اینک نوبت آنست که به برخی اختلافات حقوقی زن و مرد در خانواده با مقایسه با ماده 16 کنوانسیون پرداخته شود


[1] - اعلامیه جهانی حقوق بشر 1948 و ماده 16 بند 3 اشعار می‌دارد:

«خانواده رکن طبیعی و اساسی اجتماع است و حق دارد از حمایت جامعه و دولت بهره‌مند شود».

ماده 25 بند 2: «مادران و کودکان حق دارند که از کمک و مراقبت‌های مخصوصی بهره‌مند شوند.»

[2] - مجموعه مقالات دفاع از حقوق زنان ص 92، دفتر مطالعات و تحقیقات، قم.

[3] - ویلفورد. ریک، مقاله فمینیسم، بولتن مرجع فمینیسم، ص 58.

[4] ­- و من آآیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکونواالیها و جعل بینکم موده و رحمه . روم/21



کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.