روایات نابرابرى قصاص اعضاى زن و مرد پس از رسیدن به یک سوم

این روایت ها دلالت دارند که دیه قطع اعضاى زن، برابر با مرد است تا زمانى که به یک سوم دیه نرسد و هرگاه به یک سوم رسید، دیه زن نصف مى شود. اضافه بر یک سوم، شامل دیه جان هم مى شود که باید تنصیف گردد.

پنج روایت بر این راى مشهور دلالت مى کنند که از این قراراند:

۱. صحیحه ابان بن تغلب، قال: قلت لابی عبداللّه(علیه السلام)ما تقول فی رجل قطع اصبعاً من اصابع المراه کم فیها؟ قال: عشرهٌ من الابل، قلت: قطع اثنتین؟ قال: عشرون، قلت: قطع ثلاثاً؟ قال: ثلاثون، قلت: قطع اربعاً؟ قال: عشرون، قلت: سبحان الله یقطع ثلاثاً فیکون علیه ثلاثون، و یقطع اربعاً فیکون علیه عشرون؟! انّ هذا کان یبلغنا و نحن بالعراق فنبرا ممّن قاله و نقول الّذی جاء به شیطان، فقال: مهلا یا ابان! هذا حکم رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)، انّ المراه تعاقل الرّجل الى ثلث الدِّیه، فاذا بلغت الثُّلث رجعت الى النِّصف، یا ابان! انّک اخذتنی بالقیاس، و السُّنّه اذا قیست محق الدِّین;

ابان بن تغلب مى گوید: به امام صادق(علیه السلام)گفتم: اگر مردى انگشت زنى را قطع کند، دیه آن چقدر است؟ فرمود: ده شتر. گفتم: اگر دو انگشت را قطع کند، چطور؟ فرمود: بیست شتر. گفتم: اگر سه انگشت را قطع نماید، چطور؟ فرمود: سى شتر. گفتم: اگر چهار انگشت را قطع نماید چطور؟ فرمود: بیست شتر. گفتم: سبحان الله! سه انگشت را قطع مى کند، سى شتر و چهار انگشت را قطع مى کند، بیست شتر؟! در عراق این سخن را مى شنیدیم، ولى از آن دورى مى جستیم و مى گفتیم حکمى شیطانى است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: ساکت شو اى ابان! این حکم رسول خداست. دیه زن برابر با مرد است تا یک سوم و وقتى بدان پایه رسید، دیه اش نصف مى گردد. اى ابان، با من از روى قیاس سخن گفتى و هرگاه سنت بر پایه قیاس شکل گیرد، دین از میان مى رود.

گرچه مشهور روایت ابان را صحیحه مى دانند، لیکن در متن و سند آن ایرادها و اشکال هایى وجود دارد که اعتبار آن را از نظر عقلا خدشه دار مى سازد. اشکال هاى متنى و سندى صحیحه ابان بدین شرح است:

۱. محقق اردبیلى در باره سند آن مى گوید: بدان که در روایت ابان، عبدالرحمان بن حجاج قرار گرفته و نسبت به وى تردیدى وجود دارد; زیرا شیخ صدوق در مشیخه من لا یحضره الفقیه مى گوید: «ابوالحسن(علیه السلام)فرمود: عبدالرحمان بر قلب من سنگینى مى کند» و برخى وى را به کیسانى گرى متهم کرده اند، که از آن عدول کرده است.

۲. ابان بن تغلب از فقیهان برجسته و مورد احترام امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) است. امام باقر(علیه السلام) به وى فرمود:

 

در مسجد مدینه بنشین و فتوا ده.

امام صادق(علیه السلام)در هنگام شنیدن خبر فوت او فرمود:

مرگ ابان دلم را به درد آورد.

او فقیه و محدثى بزرگ است که سى هزار حدیث روایت کرده است و در قرآن، حدیث، فقه و ادبیات صاحب نظر بوده است.

آیا مى توان باور کرد که شخصى با چنین موقعیتى از دانش و فضل در برابر سخن امامش ـ که راویان و محدثان پایین تر از او، با احترام و تعبیر جعلت فداک; جانم به فدایت سخن مى گفتند ـ بگوید: این سخن در عراق به ما رسید و ما آن را سخن شیطان مى دانستیم؟!!

۳. سخن امام در پاسخ به ابان که «اگر سنّت با قیاس سنجیده شود، دین و شریعت از میان خواهد رفت»، نشان مى دهد که ابان از حرمت قیاس و آثار زیانبار آن بى اطلاع است. ولى آیا مى توان در مورد ابان، با آن منزلت و مقام علمى و فقهى، چنین چیزى را احتمال داد؟

۴. تعجب ابان از اینکه دیه قطع چهار انگشتْ بیست شتر است، با اینکه دیه قطع سه انگشتْ سى شتر بود، امرى عقلایى و طبیعى است; زیرا فحواى پاسخ هاى قبلى امام(علیه السلام) چنین است و اگر این تعجب بر پایه فحواى سخن متکلّم باشد، چگونه از سوى امام مورد اعتراض قرار مى گیرد و متّهم به قیاس مى شود؟ چرا که فحواى ادلّه شرعى در فقه، ستونِ استنباط و استدلال و سنگ آسیاى اجتهاد و فقاهت به شمار مى رود، و فحواى دلیل، همان الغاى خصوصیت و تنقیح مناط است که عرفْ آن را از مناسبت حکم و موضوع و جهات دیگر به دست مى آورد و در حقیقت، تمسک به فحوا تمسک به دلیل لفظى است.

۵. گذشته از همه اینها پاسخ مطرح شده در حدیث، با پرسش و تعجب ابان سازگارى ندارد; زیرا ابان از این گونه تشریع در مقام ثبوت تعجب مى کند و امام پاسخ این پرسش را، طبق نقل حدیث، نمى دهد، وگرنه ابان در حجیت سخنى که از امام(علیه السلام)صادر شود، تردیدى ندارد. به سخن دیگر، روش قرآن کریم و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) اقناع مخاطبان، بویژه شخصیت هاى علمى و فقیهان است. قرآن کریم با آن که خود بیان است:

(وَاَنزَلْنَا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ اِلَیْهِمْ); و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم، تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است، توضیح دهى.

بیان علل احکام در روایات اهل بیت بدان حد است که شیخ صدوق علل الشرایع را تالیف مى کند.

حال، آیا مى توان گفت در جایى که پرسشى جدى در ذهن فقیهى چون ابان شکل گرفته امام به جوابى اسکاتى قناعت ورزد؟!!


کانال تلگرامی حقوقی 

پیشنهاد ویژه دانلود هزاران تحقیق و مقاله حقوقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.